در تولید کتابهای کودکان استثنایی توجه به محتوا و تصویر بسیار مهم است

مهدیه مهدویان، معلم بازنشسته آموزش کودکان استثنایی گفت: محتوای کتابهای کودکان استثنایی باید با توجه به ویژگیهای آنها باشد؛ چرا که درک مفاهیم انتزاعی آنها حتی نسبت به همسنوسالانشان ضعیفتر است، گنجینه لغات کمتری دارند، درک دیداری کمتری دارند یا حتی اصلا درک دیداری از مفاهیم و یادگیری ندارند.
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مهدیه مهدویان، دانشآموخته دکتری روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی است. او در حال حاضر بازنشسته سازمان آموزش و پرورش استثنایی (حوزه ستادی) است. با مهدویان درباره نحوه ورودش به مدارس استثنایی و همچنین نوع کتابسازی برای کودکان با نیازهای ویژه صحبت کردهایم که بخش اول ایت گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- چگونه به حوزه کار با کودکان استثنایی وارد شدید؟
خیلی اتفاقی وارد این حوزه شدم. قبل از آن، با هیچ کودکی یا فردی که الان به عنوان نیاز ویژه معرفی کنیم یا استثناییبودنش را محرز بدانیم، آشنا نبودم. به طور اتفاقی و از طریق یکی از استادهایم باخبر شدم که مؤسسه باغچهبان برای بچههای ناشنوا معلم استخدام میکند. در آن سال، سه هزار نفر ثبتنام کردند که از این تعداد فقط ۳۰ نفر را میپذیرفتند. با توجه به اینکه رشته تحصیلیام در مدرسه اصلا ربطی به رشتههای مرتبط به روانشناسی و علوم انسانی نداشت اما خوشبختانه با یک بررسی و مطالعه سریع، در آزمون قبول و به عنوان معلم کودکان ناشنوا وارد سیستم فعالیت شدم. بعد از قبولی، مؤسسه باغچهبان برایمان یک دوره کارآموزی ۳۰۰ ساعته برگزار کرد که توانستم آن دوره را با موفقیت بگذرانم. در دوره بعدی، نیازهای بدو ورود یک معلم با توجه به ویژگیهای دانشآموزان استثنایی و ناشنوا را بررسی کردند. در این دوره درسهای تخصصی را آموزش میدادند که یکی از این درسها، آموزش زبان اشاره بود. در ابتدا و به عنوان معلم باید زبان اولیه ارتباطی با کودکان ناشنوا را آموزش میدیدیم. خوشبختانه این دوره هم به اتمام رسید و من از مهر همان سال وارد مدرسه شدم و معلم شدم.
- بیشتر در چه حوزهای فعالیت دارید؟
۹ سال اول خدمتم را به عنوان معلم در مقطع پیش از دبستان، دبستان و دوره متوسطه اول (راهنمایی سابق) تدریس میکردم. همزمان در دو مدرسه فعالیت داشتم و خیلی از دروس تخصصی و پایههای مختلف ابتدایی و پیشدبستانی را آموزش میدادم. طی این ۹ سال، فعالیتهای جانبی مانند مناسبسازی کتاب فارسی برای بچههای ناشنوا یا تهیه و به اصطلاح هماهنگکردن پیکهای نوروزی و... را هم داشتم. بعد از آن جهت تألیف کتب درسی از طرف سازمان آموزش و پرورش استثنایی (حوزه ستادی)، دعوت به کار شدم. بعد از یک همکاری خیلی کوتاه، این بار از طرف وزارتخانه دعوت به کار شدم و به آنجا منتقل شدم و کارم را همان سال به عنوان کارشناس بخش ناشنوایان شروع کردم. در این ۲۵ سال به عنوان کارشناس ناشنوایان در بخش آموزش و کارشناس بخش حرفهآموزی در پیش حرفهای برای بچههای کمتوان ذهنی در مقطع دوره متوسطه اول (راهنمایی) فعالیت داشتم؛ در این بخش یکسری فعالیتهای پیش از ورود به دبیرستان و دروس هر دو مقطع پیش حرفهای و متوسطه حرفهای یا برای تعریف امروزی متوسطه اول و دوم را آموزش میدادم؛ همچنین در زمینه تألیف کتب درسی در تمامی گروههای استثنایی فعالیت داشتم.
مجددا دعوت به همکاری شدم و وارد بخش کمتوان ذهنی و حرفهآموزی شدم. در آنجا به مدت هفت سال به عنوان کارشناس بخش حرفهآموزی در پیش حرفهای فعالیت کردم؛ ولی همچنان تألیف کتابهای دوران راهنمایی و متوسطه با من بود؛ البته این کار را در کنار همکاران انجام میدادم. چند سال آخر خدمتم را هم به عنوان مسئول فراگیرسازی آموزش و پرورش برای ورود دانشآموزان استثنایی در مدارس عمومی و عادی، برنامهریزی درسی و سهلکاری برای ورود بچهها انجام میدادم؛ سهلکاری یعنی مناسبسازی فضای آموزشی یا مطالبی که معلمان باید بدانند، مثل آموزش معلمانی که دانشآموزان استثنایی در مدارس عادی دارند.
- چند سال است که در این حوزه فعالیت دارید؟
در حال حاضر بازنشسته سازمان آموزش و پرورش استثنایی هستم، البته با ۳۵ سال فعالیت و خدمت به دانشآموزان استثنایی؛ از این مدت، ۹ سال در مدرسه، معلم بچههای ناشنوا بودم و مابقی این سالها یعنی حدود ۲۶ سال، در سازمان آموزش و پرورش استثنایی (حوزه ستادی) به عنوان کارشناس و کارشناس مسئول، فعالیتهای مختلفی را انجام دادم و خدمت کردم.
- آیا نوع مطالعه بچههای استثنایی هم مانند دیگر بچههاست؟
قطعا نه و متفاوت است. وقتی که معلم به بچهها آموزش میدهد، به طور طبیعی تمام حواس پنجگانه با هم فعالیت میکنند؛ قطعا بچههایی که از نظر حواس پنجگانه یکی از آنها را ندارند، نحوه آموزش و درکشان متفاوت است. به عنوان مثال وقتی که سیب را به یک کودک عادی در گروه پیش از دبستان آموزش میدهیم، دانشآموز سیب را میبیند، لمس میکند، بو میکند، آن را مزهمزه میکند و وقتی کلمه سیب را اَدا میکنیم، صدایش را میشنود و بعد آن کلمه را اَدا میکند. زمانیکه مفاهیم به طور ملموس برای بچهها گفته شود، معانی کلمات گفته شود، دادهها برای یک موضوع برای آنها بیان شود، قطعا در این صورت بچهها میتوانند مطالعه بهتری داشته باشند؛ چون در بدو ورود به مدرسه و در پیش دبستان، گنجینه لغات دانشآموزان و کودکان ناشنوا نسبت به بچههای شنوا خیلی پایینتر است یا اطلاعات تصویری و دیداری بچهها با آسیب بینایی نسبت به بچههای بینا تفاوت دارد.
بنابراین قطعا مطالعه که مجموعهای از خواندن یک کلمه، درک دیداری و مفهومی آن کلمه و بعد بازخورد آن مفهوم است، برای بچههای استثنایی متفاوت است. مسلما در کتابهایی که برای چنین کودکانی نوشته میشود باید از کلمات سلیستر و روانتر استفاده شود؛ همچنین در جملهبندی از مفاهیم انتزاعی کمتر استفاده شود و سعی کنیم از جملههای کوتاهتر استفاده کنیم و از جملههایی که چند خطی است، اجتناب کنیم. کودکی که از نظر خواندن با همسالان خود متفاوت است، وقتی میخواهد چند خط بخواند، درک درستی از موضوع پیدا نمیکند؛ ولی کودک میتواند با نقطهگذاریهای مناسب و متفاوت اتمام جمله را درک کند و جمله بعدی را بخواند.
- کتابهای کودکان استثنایی باید چه تفاوتی با کتابهای دیگر داشته باشد؟
در این زمینه میتوانم به دو مورد اصلی اشاره کنم. یکی محتوای موضوعی و آموزشی متنی است که نوشته شده و یکی هم شرایط کتاب یعنی تصویرگری. این دو موضوع در کنار هم میتواند اهمیت زیادی برای بچهها داشته باشد. مثلا برای بچههای کمتوان ذهنی اگر تصاویر، تصاویر به هم ریخته و شلوغ با رنگهای بسیار تند و بیش از اندازه گرم باشد، کودک نمیتواند به این تصویر توجه کند و آن حس آرامش را از تصویر بگیرد، اگر تصویر شلوغ باشد و پسزمینه بههمریختهای داشته باشد، هدف اصلی گُم میشود. به عنوان مثال در تصویری که یک دختربچه به مدرسه میرود و کیفش را در دستش گرفته با پسزمینه شلوغ، خیابانها، مغازهها، کوچه، ماشین و...، اصلا بچه کمتوان ذهنی نمیتواند به اصل موضوع که همان دختربچه است، توجه کند؛ چون اینقدر بههمریختگیهای تصویری وجود دارد که کودک به اصل محتوا توجه نمیکند و آموزش را بههم میزند. پس در این شرایط برای کتابهای بچههای کمتوان ذهنی باید از حداقلهای بههم ریختگی و شلوغی استفاده شود؛ یعنی باید اصل موضوع را پررنگ کنیم تا کودک با یک نگاه به اصل موضوعی که دربارهاش تصویر کشیده شده، به آن پی ببرد و بتواند آن را ببیند و لمس کند.
برای بچههای آسیب شنوایی هم به همین حالت است؛ چون بچهها تمرکزشان بر اصل موضوع است به فرعیها توجه نمیکنند. متأسفانه در برخی موارد اینقدر در تصاویر موارد فرعی زیاد است که اصل موضوع گم میشود. گاهیوقتها در تصاویر از رنگهای مهیجی استفاده میکنند که این رنگهای مهیج برای بچههای طیف اوتیسم آزاردهنده است؛ بنابراین ما باید در کارهایمان از حداقل بههمریختن حواس استفاده و به این موضوع توجه کنیم.
همچنین برای بچههای آسیب بینایی، ما اصلا نمیتوانیم یک تصویر را در کتاب بگذاریم و توقع داشته باشیم که حالا کودک کمبینا یا نابینا که دارد بریل میخواند از موضوع تصویر درکی داشته باشد. برای این بچهها تصویر را به صورت نوشتاری بیان میکنند؛ یعنی در همان صفحه بریل قسمتی که تصویر است، عنوان میکنند یک دختر که کیف مدرسه روی شانهاش است، دارد به سمت سرویس مدرسه حرکت میکند. ما تصویر یا موضوع تصویر را برای بچههای نابینا به حالت نگارش با استفاده از خط بریل ترسیم میکنیم تا بچهها از آگاهی بهتری از موضوع برخوردار شوند یا حتی برای بچههای کمبینا، کتاب را با خط درشت چاپ میکنیم. زمانی که قلم کتاب به خط درشت و قطع معمولی کتاب به A3 تبدیل شود، در این شرایط اگر قرار باشد تصاویر گنگ و بههمریخته، به همان شرایط معمول و تنها با یک درجه، دو درجه یا ده درجه با تغییرات بزرگنمایی همراه شود، برای بچهها قابل استفاده نیست؛ چرا که باید تصویر را به گونهای برای بچههایمان تبدیل کنیم که درک موضوعی درباره آن تصویر پیدا کنند.
تمام مواردی که عنوان شد تنها مربوط به تصویرگری کتابها بود و اگر بخواهیم درباره محتوا صحبت کنیم، باید بگویم، قطعا محتوا باید محتوای قابل درک باشد و با توجه به ویژگیهای کودکان استثنایی؛ چرا که درک مفاهیم انتزاعی آنها حتی نسبت به همسنوسالانشان ضعیفتر است، گنجینه لغات کمتری دارند، درک دیداری کمتری دارند یا حتی اصلا درک دیداری از مفاهیم و یادگیری ندارند. در این صورت قطعا باید تمامی این موضوع جایگزین شود؛ یعنی در متونی که برای آنها نوشته میشود باید جملات کوتاهتر و بامعناتر باشد و گاهیاوقات لازم نیست خود کلمه را عنوان کنیم و لازم است برای آنها معنی کلمه را بیاوریم. به عنوان مثال برای آموزش مفاهیم انتزاعی مانند حس ایثار، محبت و عشقورزیدن به ناشنوایان، هیچگاه کلمه را عنوان نمیکرده و چنین مفاهیمی را در عمل ثابت میکردیم. به جای اینکه بگوییم ایثار یعنی چه، بهتر است از یک نمایش در کنار آموزش استفاده کنیم و عملا، ایثار کردن را با یک نمایش عینی به بچههایمان نشان بدهیم. همانطورکه خیلیوقتها مطالعه کمک میکند سطح یادگیری بالا برود و افزایش پیدا کند، ما باید متونی که برای آنها مینویسیم قابل درکتر و ملموستر باشد و از واژههای بههمریخته خودداری کنیم. متنی که داریم مینویسیم باید طبقهبندیشده باشد، از مراحل مختلف نوشتاری به صورت یکدست در کتاب باشد، بههمریختگیهایی که در این صفحه و این موضوع است، در آن صفحه و موضوع دیگر نباشد و متنها بهگونهای باشد که کودک به راحتی بتواند آن مطالب را مطالعه کند و بخواند.
ادامه دارد...
- چگونه به حوزه کار با کودکان استثنایی وارد شدید؟
خیلی اتفاقی وارد این حوزه شدم. قبل از آن، با هیچ کودکی یا فردی که الان به عنوان نیاز ویژه معرفی کنیم یا استثناییبودنش را محرز بدانیم، آشنا نبودم. به طور اتفاقی و از طریق یکی از استادهایم باخبر شدم که مؤسسه باغچهبان برای بچههای ناشنوا معلم استخدام میکند. در آن سال، سه هزار نفر ثبتنام کردند که از این تعداد فقط ۳۰ نفر را میپذیرفتند. با توجه به اینکه رشته تحصیلیام در مدرسه اصلا ربطی به رشتههای مرتبط به روانشناسی و علوم انسانی نداشت اما خوشبختانه با یک بررسی و مطالعه سریع، در آزمون قبول و به عنوان معلم کودکان ناشنوا وارد سیستم فعالیت شدم. بعد از قبولی، مؤسسه باغچهبان برایمان یک دوره کارآموزی ۳۰۰ ساعته برگزار کرد که توانستم آن دوره را با موفقیت بگذرانم. در دوره بعدی، نیازهای بدو ورود یک معلم با توجه به ویژگیهای دانشآموزان استثنایی و ناشنوا را بررسی کردند. در این دوره درسهای تخصصی را آموزش میدادند که یکی از این درسها، آموزش زبان اشاره بود. در ابتدا و به عنوان معلم باید زبان اولیه ارتباطی با کودکان ناشنوا را آموزش میدیدیم. خوشبختانه این دوره هم به اتمام رسید و من از مهر همان سال وارد مدرسه شدم و معلم شدم.
- بیشتر در چه حوزهای فعالیت دارید؟
۹ سال اول خدمتم را به عنوان معلم در مقطع پیش از دبستان، دبستان و دوره متوسطه اول (راهنمایی سابق) تدریس میکردم. همزمان در دو مدرسه فعالیت داشتم و خیلی از دروس تخصصی و پایههای مختلف ابتدایی و پیشدبستانی را آموزش میدادم. طی این ۹ سال، فعالیتهای جانبی مانند مناسبسازی کتاب فارسی برای بچههای ناشنوا یا تهیه و به اصطلاح هماهنگکردن پیکهای نوروزی و... را هم داشتم. بعد از آن جهت تألیف کتب درسی از طرف سازمان آموزش و پرورش استثنایی (حوزه ستادی)، دعوت به کار شدم. بعد از یک همکاری خیلی کوتاه، این بار از طرف وزارتخانه دعوت به کار شدم و به آنجا منتقل شدم و کارم را همان سال به عنوان کارشناس بخش ناشنوایان شروع کردم. در این ۲۵ سال به عنوان کارشناس ناشنوایان در بخش آموزش و کارشناس بخش حرفهآموزی در پیش حرفهای برای بچههای کمتوان ذهنی در مقطع دوره متوسطه اول (راهنمایی) فعالیت داشتم؛ در این بخش یکسری فعالیتهای پیش از ورود به دبیرستان و دروس هر دو مقطع پیش حرفهای و متوسطه حرفهای یا برای تعریف امروزی متوسطه اول و دوم را آموزش میدادم؛ همچنین در زمینه تألیف کتب درسی در تمامی گروههای استثنایی فعالیت داشتم.
مجددا دعوت به همکاری شدم و وارد بخش کمتوان ذهنی و حرفهآموزی شدم. در آنجا به مدت هفت سال به عنوان کارشناس بخش حرفهآموزی در پیش حرفهای فعالیت کردم؛ ولی همچنان تألیف کتابهای دوران راهنمایی و متوسطه با من بود؛ البته این کار را در کنار همکاران انجام میدادم. چند سال آخر خدمتم را هم به عنوان مسئول فراگیرسازی آموزش و پرورش برای ورود دانشآموزان استثنایی در مدارس عمومی و عادی، برنامهریزی درسی و سهلکاری برای ورود بچهها انجام میدادم؛ سهلکاری یعنی مناسبسازی فضای آموزشی یا مطالبی که معلمان باید بدانند، مثل آموزش معلمانی که دانشآموزان استثنایی در مدارس عادی دارند.
- چند سال است که در این حوزه فعالیت دارید؟
در حال حاضر بازنشسته سازمان آموزش و پرورش استثنایی هستم، البته با ۳۵ سال فعالیت و خدمت به دانشآموزان استثنایی؛ از این مدت، ۹ سال در مدرسه، معلم بچههای ناشنوا بودم و مابقی این سالها یعنی حدود ۲۶ سال، در سازمان آموزش و پرورش استثنایی (حوزه ستادی) به عنوان کارشناس و کارشناس مسئول، فعالیتهای مختلفی را انجام دادم و خدمت کردم.
- آیا نوع مطالعه بچههای استثنایی هم مانند دیگر بچههاست؟
قطعا نه و متفاوت است. وقتی که معلم به بچهها آموزش میدهد، به طور طبیعی تمام حواس پنجگانه با هم فعالیت میکنند؛ قطعا بچههایی که از نظر حواس پنجگانه یکی از آنها را ندارند، نحوه آموزش و درکشان متفاوت است. به عنوان مثال وقتی که سیب را به یک کودک عادی در گروه پیش از دبستان آموزش میدهیم، دانشآموز سیب را میبیند، لمس میکند، بو میکند، آن را مزهمزه میکند و وقتی کلمه سیب را اَدا میکنیم، صدایش را میشنود و بعد آن کلمه را اَدا میکند. زمانیکه مفاهیم به طور ملموس برای بچهها گفته شود، معانی کلمات گفته شود، دادهها برای یک موضوع برای آنها بیان شود، قطعا در این صورت بچهها میتوانند مطالعه بهتری داشته باشند؛ چون در بدو ورود به مدرسه و در پیش دبستان، گنجینه لغات دانشآموزان و کودکان ناشنوا نسبت به بچههای شنوا خیلی پایینتر است یا اطلاعات تصویری و دیداری بچهها با آسیب بینایی نسبت به بچههای بینا تفاوت دارد.
بنابراین قطعا مطالعه که مجموعهای از خواندن یک کلمه، درک دیداری و مفهومی آن کلمه و بعد بازخورد آن مفهوم است، برای بچههای استثنایی متفاوت است. مسلما در کتابهایی که برای چنین کودکانی نوشته میشود باید از کلمات سلیستر و روانتر استفاده شود؛ همچنین در جملهبندی از مفاهیم انتزاعی کمتر استفاده شود و سعی کنیم از جملههای کوتاهتر استفاده کنیم و از جملههایی که چند خطی است، اجتناب کنیم. کودکی که از نظر خواندن با همسالان خود متفاوت است، وقتی میخواهد چند خط بخواند، درک درستی از موضوع پیدا نمیکند؛ ولی کودک میتواند با نقطهگذاریهای مناسب و متفاوت اتمام جمله را درک کند و جمله بعدی را بخواند.
- کتابهای کودکان استثنایی باید چه تفاوتی با کتابهای دیگر داشته باشد؟
در این زمینه میتوانم به دو مورد اصلی اشاره کنم. یکی محتوای موضوعی و آموزشی متنی است که نوشته شده و یکی هم شرایط کتاب یعنی تصویرگری. این دو موضوع در کنار هم میتواند اهمیت زیادی برای بچهها داشته باشد. مثلا برای بچههای کمتوان ذهنی اگر تصاویر، تصاویر به هم ریخته و شلوغ با رنگهای بسیار تند و بیش از اندازه گرم باشد، کودک نمیتواند به این تصویر توجه کند و آن حس آرامش را از تصویر بگیرد، اگر تصویر شلوغ باشد و پسزمینه بههمریختهای داشته باشد، هدف اصلی گُم میشود. به عنوان مثال در تصویری که یک دختربچه به مدرسه میرود و کیفش را در دستش گرفته با پسزمینه شلوغ، خیابانها، مغازهها، کوچه، ماشین و...، اصلا بچه کمتوان ذهنی نمیتواند به اصل موضوع که همان دختربچه است، توجه کند؛ چون اینقدر بههمریختگیهای تصویری وجود دارد که کودک به اصل محتوا توجه نمیکند و آموزش را بههم میزند. پس در این شرایط برای کتابهای بچههای کمتوان ذهنی باید از حداقلهای بههم ریختگی و شلوغی استفاده شود؛ یعنی باید اصل موضوع را پررنگ کنیم تا کودک با یک نگاه به اصل موضوعی که دربارهاش تصویر کشیده شده، به آن پی ببرد و بتواند آن را ببیند و لمس کند.
برای بچههای آسیب شنوایی هم به همین حالت است؛ چون بچهها تمرکزشان بر اصل موضوع است به فرعیها توجه نمیکنند. متأسفانه در برخی موارد اینقدر در تصاویر موارد فرعی زیاد است که اصل موضوع گم میشود. گاهیوقتها در تصاویر از رنگهای مهیجی استفاده میکنند که این رنگهای مهیج برای بچههای طیف اوتیسم آزاردهنده است؛ بنابراین ما باید در کارهایمان از حداقل بههمریختن حواس استفاده و به این موضوع توجه کنیم.
همچنین برای بچههای آسیب بینایی، ما اصلا نمیتوانیم یک تصویر را در کتاب بگذاریم و توقع داشته باشیم که حالا کودک کمبینا یا نابینا که دارد بریل میخواند از موضوع تصویر درکی داشته باشد. برای این بچهها تصویر را به صورت نوشتاری بیان میکنند؛ یعنی در همان صفحه بریل قسمتی که تصویر است، عنوان میکنند یک دختر که کیف مدرسه روی شانهاش است، دارد به سمت سرویس مدرسه حرکت میکند. ما تصویر یا موضوع تصویر را برای بچههای نابینا به حالت نگارش با استفاده از خط بریل ترسیم میکنیم تا بچهها از آگاهی بهتری از موضوع برخوردار شوند یا حتی برای بچههای کمبینا، کتاب را با خط درشت چاپ میکنیم. زمانی که قلم کتاب به خط درشت و قطع معمولی کتاب به A3 تبدیل شود، در این شرایط اگر قرار باشد تصاویر گنگ و بههمریخته، به همان شرایط معمول و تنها با یک درجه، دو درجه یا ده درجه با تغییرات بزرگنمایی همراه شود، برای بچهها قابل استفاده نیست؛ چرا که باید تصویر را به گونهای برای بچههایمان تبدیل کنیم که درک موضوعی درباره آن تصویر پیدا کنند.
تمام مواردی که عنوان شد تنها مربوط به تصویرگری کتابها بود و اگر بخواهیم درباره محتوا صحبت کنیم، باید بگویم، قطعا محتوا باید محتوای قابل درک باشد و با توجه به ویژگیهای کودکان استثنایی؛ چرا که درک مفاهیم انتزاعی آنها حتی نسبت به همسنوسالانشان ضعیفتر است، گنجینه لغات کمتری دارند، درک دیداری کمتری دارند یا حتی اصلا درک دیداری از مفاهیم و یادگیری ندارند. در این صورت قطعا باید تمامی این موضوع جایگزین شود؛ یعنی در متونی که برای آنها نوشته میشود باید جملات کوتاهتر و بامعناتر باشد و گاهیاوقات لازم نیست خود کلمه را عنوان کنیم و لازم است برای آنها معنی کلمه را بیاوریم. به عنوان مثال برای آموزش مفاهیم انتزاعی مانند حس ایثار، محبت و عشقورزیدن به ناشنوایان، هیچگاه کلمه را عنوان نمیکرده و چنین مفاهیمی را در عمل ثابت میکردیم. به جای اینکه بگوییم ایثار یعنی چه، بهتر است از یک نمایش در کنار آموزش استفاده کنیم و عملا، ایثار کردن را با یک نمایش عینی به بچههایمان نشان بدهیم. همانطورکه خیلیوقتها مطالعه کمک میکند سطح یادگیری بالا برود و افزایش پیدا کند، ما باید متونی که برای آنها مینویسیم قابل درکتر و ملموستر باشد و از واژههای بههمریخته خودداری کنیم. متنی که داریم مینویسیم باید طبقهبندیشده باشد، از مراحل مختلف نوشتاری به صورت یکدست در کتاب باشد، بههمریختگیهایی که در این صفحه و این موضوع است، در آن صفحه و موضوع دیگر نباشد و متنها بهگونهای باشد که کودک به راحتی بتواند آن مطالب را مطالعه کند و بخواند.
ادامه دارد...