اولین باری که پادشاه ایران «موز» دید
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گزیدهای از خاطرات دو روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را میخوانید.
سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال ۱۲۶۸ شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند، بلژیک و انگلستان شد.
در اینجا گزیدهای از روزنامۀ خاطرات او در روزهای یکشنبه و دوشنبه بیست و سوم و بیست وچهارم تیرماه سال ۱۲۶۸ شمسی (ذیالقعده سال ۱۳۰۶ قمری) را میخوانید که مربوط است به حضور شاه در شهر لیورپول و عزیمت با کشتی به مقصد منچستر:
حاجی باقر تاجری است خراسانی که معامله فیروزه میکند... همیشه به همراهان ما اظهار بلدیت میکرده و سفارش میکرده است که اینجا جیببر زیاد دارد متوجه خودتان باشید... وقتی در گار [ایستگاه]ایرانیها به استقبال ما آمده بودند ساعت شصت تومانی خود او را جیببر برد و خبر نشد.
پلیس انگلیس خیلی نقل دارد، اولاً مردمان قدبلند قوی هیکل و پرقوت، هر یک پهلوانی هستند، همه یکقَد و باشکوه... مواجب آنها هم زیاد است، مثلا نفری پانصد تومان که دیگر آسوده هستند و کاری جز عمل انتظام ندارند، لباس آنها ماهوت سورمهای خوب... شنل به جهت باران تا نصف تنه آنها را میگیرد... تسلط آنها هم به رعیت زیاد است... عدد آنها زیاد نیست، مثلا در بیرمنگام پانصد هزار جمعیت هست سیصدنفر پلیس دارد و منظم است، یک نفر پلیس جمعیت را مثل جوجه بغل میکند رد میکند و نافذالحکم است، حقیقت خیلی نقل دارد...
امروز باید برویم به منچستر... سوار کشتی شدیم، کشتی بخاری بزرگ حاضر کرده بودند... از عرشه تا سفلای کشتی به یک طالارچه رفتیم که میزی گذاشته بودند. همه قسم میوه در آن میز بود از گرمسیرات افریق و ... آورده بودند، خربزه، طالبی، عناس [آناناس]، چلیک [توت فرنگی]، پال که موز میگویند و در اینجاها بسیار است؛ شبیه است به بامیه، اما قدری بزرگتر و زردرنگ، پوست او را که میکنند مغز سفیدرنگ نرمی دارد خوشمزه و معطر است؛ موز به وضع خوشه است، پنجتا دهتا به هم متصل است؛ اما، چون خیلی باید حرارت داشته باشد ما نخوردیم...