کودک کار بودم
رضا فیاضی، بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون، ضمن مرور خاطرات خود از سالها فعالیت برای کودکان و نوجوانان، تاکید کرد که همچنان کار در این حوزه برایش اولویت دارد. او در مصاحبه با خبرگزاری مهر گفت: من دوران کودکی سختی داشتم و حتی بهنوعی کودک کار بودم! البته نه اینکه یتیم بودم، بلکه پدرم ماشینی داشت که روی آن کار میکرد و یک مغازه فروش روغن اتومبیل هم داشتیم که من هر روز از مدرسه به مغازه میرفتم و تا شب همانجا درس میخواندم تا فردا صبح دوباره به مدرسه بروم. یعنی از همان کلاس اول و دوم دبستان کار میکردم. مجموعه داستانهای بسیاری درباره آن سالها و تجربههایم نوشتهام.
فیاضی با اشاره به آثار منتشرشده خود در بازار کتاب ادامه داد: در این سالها هم رمان چاپ کردهام و هم مجموعهشعر. مجموعه داستان و نمایشنامه هم نوشتهام که خوشبختانه میتوانم از آنها دفاع کنم. آخرین کاری هم که از من منتشر شده رمانی به نام «خری که نمیخواست خر بماند» بود. او با اشاره به اینکه خاطرات بسیاری از برخوردهای مردم در کوچه و خیابان داشته است، عنوان کرد: خیلی از واکنشهای مردم ناشی از خاطرات ذهنیشان است. مجموعه «قصههای تابهتا» یا همان «زیزیگولو» مربوط به اوایل دهه ۷۰ بود و ۳۰ سال از پخش آن میگذرد. خیلی از افرادی که امروز با آنها مواجه میشویم، از پزشک و پرستار تا راننده تاکسی، از آن سالها خاطره دارند. برخوردهای مردم هم عالی و حتی عاشقانه است. خاطراتی از این مواجهههای مردمی دارم که هیچ قیمتی برای آنها نمیتوانم تعیین کنم. در سفری که به میناب داشتم، دختربچهای سیهچرده که لهجه غلیظی داشت، دست مرا گرفت و درحالیکه گویی هم میخندید و هم گریه میکرد، با من صحبت کرد، انگار چیزی را به دست آورده بود که برایش بسیار جذاب است. لبخندهای مردم در این موقعیتها، اصلا چیز کمارزشی نیست. اینها داراییهای ارزشمندی است که ما در این سالها به دست آوردهایم.