فرهادت می شوم، اگر تو «شیرین»ام شوی / کاریکلماتور
فرهادت می شوم، اگر تو «شیرین»ام شوی! کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو با«مزّه»می زنم، ادکلن تلخ ام را! بخاطر بدآموزی، جلوی خودم خجالت نمی کشم! دیرور«علف»کشیدم، از ریشه درآمد! نانِ زیرکباب ام به عنوان یک...
فرهادت می شوم، اگر تو «شیرین»ام شوی!
کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو
با«مزّه»می زنم، ادکلن تلخ ام را!
بخاطر بدآموزی، جلوی خودم خجالت نمی کشم!
دیرور«علف»کشیدم، از ریشه درآمد!
نانِ زیرکباب ام به عنوان یک «خوردنی»، اعلام استقلال کرد!
فرهادت می شوم، اگر تو «شیرین»ام شوی!
عاشق مهمانی هستم، که نیآمده خبرش بیآید!
«دل شکسته بود»، آنی که «دل شکسته بود»!
گوشهٔ چشمی که به من «انداختی»، هم وقفی بود و هم سند نداشت!
زرشک پلو را با مرغ می خورد همسرم، نه با من!
نگران «گونهٔ» خال دارت هستم، «زلیخا»یم!
یک جنگل، چوب سادگی ام را خورده ام!
سرزمین مردم «خاموش» را، ادیسون هم نمی تواند «روشن» کند!
با «کلک» گول می زد، قایقران!
تبِ تند آغوشت، چه زود بُرید گوش ام را!
مزّهٔ «پاچه» می داد، آش پشت پایش!
«لنگهٔ» من است، «جفت»ام!
تا کشتارگاه با عشوه می روند، اگر برای «گوسفندان» هزینه کنید!
از «تیره»ای بودند که قابلیّت «تار» شدن داشتند!
بسیار «کوبیده» بود، تا به «سلطانی» رسیده بود!
«طوسی» بود، رو«سیاه» شد!
تصمیم «کبرا» را، هلی کوپترهای «آپاچی» گرفتند!