«چاپید شاه» روایت سرگذشت پهلویها به نوجوانان
کتاب «چاپید شاه» از نوع مستند روایی با زبان طنز اوضاع و احوال پهلویها را برای مخاطب نوجوان و علاقهمند به تاریخ معاصر ایران بازگو میکند.
کتاب «چاپید شاه» از نوع مستند روایی روایتگر اوضاع امانتداری و مملکتداری پهلوی اول و دوم است، که با عکسهای مستندگونه اتفاقات آن دوره را برای علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران بازگو میکند.
این کتاب به قلم سپیده انوشه از سوی انتشارات جمکران منتشر شده و از تولد رضاخان تا پایان حکومت پهلوی را دربر میگیرد.
به گفته نویسنده این کتاب، «چاپید شاه» یک مسیر سوم برای روایتهای تاریخی است. مسیر اول همان کتابهای تاریخی است که با زبان خشک تاریخی روایتها را بیان میکند. مسیر دوم رمانها و داستانها هستند که معمولاً درام بر حقیقت تاریخی آن فائق میشود. اما در «چاپید شاه» سعی کردم اصالت تاریخی در کتاب حفظ شود و روایتی خواندنی را به مخاطب ارائه دهم.
مخاطب هدف این کتاب نوجوانان هستند، که با تلفیق زبان طنز و تاریخی اوضاع و احوال حکومت پهلوی را روایت میکند.
نفیسه سادات موسوی، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی به ارزیابی کتاب «چاپید شاه» با دیگر منابع از نوع مستند روایی پرداخت و گفت: این کتاب روزآمد است و از تصویرسازی به همراه اطلاعات نگاشتها استفاده شده است. با وجود اینکه «چاپید شاه» مستندگونه روایت میشود، ولی حس فرمایشی به مخاطب منتقل نمیکند. انگار مخاطب تاریخ را بازخوانی میکند، نه اینکه برشی از تاریخ را ورق بزند.
موسوی ادامه داد: کتاب مخاطب را احمق فرض نکرده است. نویسنده با مخاطبی مواجه است، که برای خودش یکسری منابع اطلاعاتی دارد؛ درست یا غلط. او مخاطبی پرسشگر است، که به سراغ «چاپید شاه» آمده است.
به گفته این منتقد ادبی، نویسنده تلاش نکرده یکسری مستندات را کنارهم بچیند، که اگر هم اینکار را کرده بود، نمیتوانستیم به او خرده بگیریم؛ چون جنس کتاب تاریخی است. او مخاطب را موجودی هوشمند درنظر گرفته و برای آن تولید محتوا کرده است.
در خلاصه این کتاب میخوانید: «نیروهای اشغالگر آذوقه مردم ایران را غارت کردند، تا جایی که در ایران قحطی بزرگی شد و جمعیت زیادی از مردم جان خود را از دست دادند. نیروهای قزاق در همه این مدت بهجای آنکه از مردم بیدفاع ایران حمایت کنند، آذوقه باقیمانده مردم را غارت میکردند. البته در جریان هستید که نیش عقرب نه از ره کین است/ اقتضای طبیعتش این است! قزاق و قزاقخانه متعلق به نیروهای روسیه بود؛ قزاق به کسی میگفتند که قلدر و خشن است و به هیچکس و هیچچیز اهمیت نمیدهد. نمیشد از قزاقجماعت انتظار رحم و مروت داشت. این صفات در رضا ماکسیم هم بود پس او در این اوضاع و احوال قمر در عقرب توانست در قزاقخانه بیش از پیش رشد کند».