انتقاد از «آدمکش» روی آنتن تلویزیون
چهل و چهارمین قسمت از برنامه «نقد سینما» ۱۰ آذر ماه روی آنتن شبکه چهار سیما رفت.
اولین بخش نقد سینما به «میز نقد سینمای جهان » اختصاص داشت که آرش خوشخو و محمدرضا مقدسیان از منتقدان سینما از فیلم «آدمکش» گفتند.
امیر مافی در ابتدا عنوان کرد: یکی دیگر از فیلمهایی که در سال ۲۰۲۳ ساخته شد، فیلم «آدمکش» اثر دیوید فیلچر بود؛ منتهی آنچنان که همه انتظارش را داشتند، جذاب واقع نشد.
سپس آرش خوشخو، مطرح کرد: در سینما یک سنت وجود دارد؛ که از قاتل یک تصویر رومانتیک بسازد. ما در فیلم «آدمکش» متوجه انگیزه قاتل نمیشویم و نوعی خلوص و مینیمالیزم در آن وجود دارد که قاتل زنجیرهای در حد قهرمان پوچگرا ظاهر میشود.
وی ادامه داد: ما طی سالها قبول کردیم که قاتلان زاهدی داریم، کسانی که به خودشان اهمیت میدهند و به لحاظ جهانبینی نقصان دارند؛ اما خودخواسته آن را فراموش میکنیم چرا که میخواهیم برای آنها دیدگاه فلسفی بتراشیم. هرچند فیلمهای خوبی با این تفاسیر ساخته شده است اما جهانبینی آنها نقصان دارد. ما خودخواسته برای قاتل دیدگاه فلسفی میتراشیم و این مساله بسیار فریبنده است.
این منتقد یادآور شد: فینچر در دهه ۹۰ یک نابغه در سینمای آمریکا بود و با فیلم «بازی»، «هفت» و «باشگاه مشتزنی» بسیار درخشید اما از سال 2000 به بعد دچار یک نوسانی شده و آثار باکیفیت و بیکیفیت را از او شاهد هستیم. میتوان گفت این فیلمساز متخصص مود است اما نمیتواند مضامین متناسب را پیدا کند و در آثارش نوعی سردرگمی پیداست. در «آدمکش» سردرگمی به بالاترین حد ممکن رسیده است.
در ادامه، مقدسیان اظهار کرد: «آدمکش» مشخصا به فیلم «لئون» و «سامورایی» ارجاع داده میشود اما به جز شباهتهای ظاهری به «لئون» و «سامورایی»، به لحاظ بتنی و درونمایه به آنها هیچ شباهتی ندارد. در فیلمهای یاد شده از جایی به بعد منطق را نادیده میگیریم و در فیلمنامه شخصیت برای ما رنگ و عمق پیدا میکند. ما از متفاوت بودن کاراکتر لذت میبریم؛ به عنوان مثال ما از کاراکتر اصلی «سامورایی» لذت میبریم که یک قاتل حرفهای منزوی و نزدیکترین دوست او پرندهای است که در قفس نگه میدارد.
این منتقد خاطرنشان کرد: در «آدمکش» اما با شخصیت مواجه نمیشویم. شخصیت در فیلمنامه زمانی شکل میگیرد که کُنش و واکنش و دغدغه مخاطب مشخص شود و اگر شخصیت شکل بگیرد، آغاز رابطه مخاطب با شخصیت و فیلم است. من از دیوید فینچر انتظار نداشتم که تمام شخصیت قاتل را با ضرب و زور نریشن روی میز بریزد.
در ادامه مافی یادآور شد: در «لئون» حضور شخصیت «ماتیلدا» یک موتور محرکه جدی است. خود «لئون» یک شخصیتی در ذهن مخاطب میسازد که مخاطب رابطه عاطفی پیدا کند. اما لحظه انتقام «آدمکش» هیچ فرایندی در ذهن مخاطب ایجاد نمیشود و مخاطب احساسی به رابطه مرد و زن ندارد.
همچنین خوشخو مطرح کرد: در برخی فیلمها ما با نریشن میتوانیم وارد حفره شخصیت شویم اما در فیلم «آدمکش» این اتفاق نیفتاده است. حدود 20 دقیقه از فیلم فقط نریشن است و این حتی جنبه کمیک پیدا میکند. حتی نریشن هیچ راهی برای ورود به درون شخصیت پیدا نمیکند. یک سکانس این فیلم در فصل فلوریدا، قاتل 10 تا 15 دقیقه در حال تلاش برای کشتن شخصی است. این سکانس هیجان زیادی دارد چرا که برعکس اکثر فیلمهای امروزی که کشتن آدم را مانند بازی کامپیوتر نشان میدهد، این فیلم نشان داده است کشتن آدمیزاد یک کار بیارزش و ارزان نیست. این اتفاق مرا به یاد «پرده پاره» هیچکاک میاندازد.
مقدسیان نیز عنوان کرد: مقایسه بین «شکارچیان ذهن» و «آدمکش» و نگاه روانکاوانه فینچر، قیاس معالفارغ است. سریال «شکارچیان ذهن» درباره قاتلان زنجیرهای صحبت میکند و جوانی داریم که با دیدگاه روانکاوانه، زندانیان مرتکب به قتل سریالی را واکاوی میکند. سریال هیجان فوقالعادهای دارد چرا که ما هم به جهان پلیس و هم به جهان قاتلها ورود میکنیم. در فیلم «آدمکش» ما وارد جهان هیچکس نمیشویم.
وی در پایان سخنان خود خاطرنشان کرد: در دو دهه اخیر، سینما دیگر به مخاطب کمک نمیکند تا سلیقهاش را ارتقا دهد بلکه به طرز رقتبرانگیزی سینما پشت فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هر روز رقیقتر میشود. چون در نهایت جریان سرمایه تصمیم میگیرد چه چیزی ساخته شود. ممکن است 10 سال بعد متوجه شویم که چقدر تفکر در آثار از بین رفته است.
خوشخو در پایان این میز خاطرنشان کرد: در فیلمهای جنایی که فینچر ساخته و موفق بوده، او همیشه سمت پلیس بوده اما در فیلم سمت قاتل است. شاید باید بگوییم که به عنوان اولین تجربهاش که سمت قاتل ایستاده است، نتوانسته موفق ظاهر شود.