معرفی کتاب کاریکلماتور «آدم تنها کسی بود که مثل آدم زندگی کرد»
کتاب کاریکلماتور «آدم تنها کسی بود که مثل آدم زندگی کرد» نوشتهی حسین ناژفر با تصویرگری محمد مهدی معارفی و پدرام فرخنیا توسط انتشارات آفرینندگان در ۷۶ صفحه منتشر شده است. در راهروهای مدرسه روی هر میز کلاس چه رازی هست...
کتاب کاریکلماتور «آدم تنها کسی بود که مثل آدم زندگی کرد» نوشتهی حسین ناژفر با تصویرگری محمد مهدی معارفی و پدرام فرخنیا توسط انتشارات آفرینندگان در ۷۶ صفحه منتشر شده است.
در راهروهای مدرسه روی هر میز کلاس چه رازی هست که وقتی در آن قدم بگذاری ناخود آگاه دستت قلم به دست میگیرد و دوست دارد بهترین کلمهها را بر روی کاغذ بیاورد.
امروز وقتی وارد مدرسه شدم به رسم عادت همراه خودم کتابی بردم تا اگر فرصت شد به دانش آموزان معرفی کنم و ای کاش زنگی و ساعتی به نام کتاب و کتابخوانی و نوشتن خلاقانه در برنامه درسی بود که راحت تر میشد این کار را انجام داد، چون هر بار با استقبال خوب دانش آموزان روبرو میشوم.
این بار کتابی پر از نقاشی و طرح های رنگارنگ و جملات زیبای طنز با نام “آدم تنها کسی بود که مثل آدم زندگی کرد” را با خواندن زندگینامه نویسنده که به زبان خودش نوشته شده بود آن هم با زبان طنز شروع کردم.
زندگی نامه استاد حسین ناژفر
در روایـت هـا آمـده اسـت متولـد ۱۳۳۴ تهـران و زاده ی آخریـن روزهـای بهار هسـتم، در خانـوادهای مذهبـی، هنرمنـد و کارگـر پـا بـه عرصـه ی خـاک نهـادهام، از تولـدم چیـزی بـه خاطـر نـدارم، مـادرم مـیگفت تنـی نحیف و سـری بزرگ داشـته ام، بعـدها پی بـردم از کله گندههـا بـودهام نـه از بی کله هـا، البتـه داشـتن کلـه هـم مشـکلات خـاص خـودش را دارد از جملـه کلاهبـرداری و کلاهگـذاری شـیادان بر سـر آدم…
از سـال ۸۴ بـه اصـرار بـرادر کوچـک تـرم بطـور جـدی و مسـتمر مـینویسـم، شـاید اگـر تشـویق او نبـود مـن هرگـز دل بـه نشـر رسـمی دلنوشـتههایـم نمـیدادم، نوشـتههایی که اولیـن بـار بـا تشـویق و حمایت آقـای مهنـدس رضا امیر خانی سـردبیر سـایت لـوح در بخش طنز تحـت عنـوان «کاری لـوح ماتـور» از سـال ۸۴ شـروع و تـا اواخر سـال ۹۱ ادامه داشـت.
پـس از ورود جـدی تـر به محیـط مجازی با راه انـدازی وبلاگ «کاریکلماتورهای تلخ و شـیرین گاهـی ملـس» و سـپس سـایتی بـا همین نـام به نشـر الکترونیـک آثـارم پرداختم.
در زمینـه نشـر کاغـذی نیـز چنـد شـماره بـا روزنامـه شـهر آرا (نشـر در مشـهد) و روزنامه قـدس خراسـان و یـک شـماره در ماهنامـه گل آقـا و چندیـن شـماره در مجلـه پیوند (نشـریه ماهنامـه آمـوزش و پـرورش) و از سـال ۸۹ تـا پایـان سـال ۹۱ در روزنامـه آفرینـش (بخـش اجتماعی شـاپرک) در سـتونی به نام کاریکلماتور بطور مسـتمر آثارم به چاپ رسـید.
از سـال ۹۰ بـا مجلـه ی طنز دوهفتـه نامه در زمینـه کاریکلماتور و همچنین چند شـماره با مجلـه طنز بچه مشـد (نشـر در خراسـان) همـکاری نمودم، بـا ماهنامه ی طنز و کارتون خط خطـی هـم از تیـر ماه ۹۱ سـه شـماره کار کـردم و از مـرداد ۹۲ با مجلـه طنز و کاریکاتور (به سـردبیری جـواد علیزاده) مشـغول همکاری شـدم که متاسـفانه بـا افزایش بی رویه قیمت کاغذ نشـر کاغـذی نشـریه فـوق نیز متوقف شـد.
چنـد سـال عضـو رسـمی انجمـن ادبـی شـهرداری تهران بـودم، به شـرکت در نشسـت های ادبـی و طنـز علاقه منـد بـودم، در محفل در حلقه ی رندان (حوزه هنری سـوره) و شـب شـعر طنز قند و نمـک (فرهنگسـرای فـردوس)، محفـل طنز شـکرخنـد و بعضی از محافل ادبـی حضور پیدا مـیکـردم. و هم اینک کـه شـما ایـن کتـاب را ورق مـیزنیـد بازنشسـته هسـتم و در تهـران عمـر میگذرانم.
عاشـق آدمهـا هسـتم، صمیمانـه بـه انسـان و انسـانیت عشـق مـیورزم، به خاطر انسـانها نفـس میکشـم، مـرگ را آخریـن تکیـهگاه زندگـی میدانـم، اگر چه هـر تولد فرصـت زندگی را از مـرگ مـیگیـرد، هـر روز بـا طلـوع خورشـید زاده میشـوم و مـرگ در زندگـیام هرگز جایـی ندارد.
معرفی کاریکلماتور و کتاب
ادبیــات دنیــای پــر پیــچ و خــم و بســیار عجیبــی هســت کــه هــر کوچــه اش دنیایــی را در خــود بــه همــراه دارد امــا کوچــهی طنزش بــا ســایر کوچــههــا متفــاوت اســت. و چـون در آن قـدم میزنـی همـراه بـا خنـده و شـوخی بـا تـو همـکلام مـیشـوند و ایـن باعـث میشـود کـه گاهـی آنطـور کـه بایـد جـدی گرفتـه نمـیشـود و ایـن کار را پیـش از پیـش بـرای نویسـندهای کـه بایـد جمـلات کوتـاه و طنز بنویسـید دو چنـدان سـخت خواهــد کــرد و از روزی کــه پــای کاریکلماتور بــه ایــن کوچــه بــاز شــده اســت، کــودک تـازه پایـی کـه بـه همـت پرویـز شـاپور (پیرمـردی کـه همـه عمـر کودکـی کـرد و قلبـش شـلوغ تریـن شـهر دنیـا بـود) شـروع بـه راه رفتـن کـرد و نامـش را احمـد شـاملو بـرای او برگزیـد تـا امـروز کـه نامـی بـرای خـودش دسـت و پـا کـرده اسـت هنـوز نتوانسـته آنگونـه کـه شایسـته اوسـت جـدی گرفتـه شـود، کـه آن هـم بـر میگـردد بـه آدمهـای طبـل تـو خالـی کـه در ایـن فضـا و بـا ایـن نـام اثـر ارائـه دادهانـد و موجـب کـم رنـگ شـدن و کـم دیـده شـدن ایـن قالـب زیبـای ادبـی شـدهانـد.
هـر چنـد اگـر کمـی بـه گذشـته برگردیـم و مطبوعـات را مـورد بررسـی قـرار دهیـم بـه مجـلات و روزنامـه و آثـار متعـددی در حـوزه طنز رو بـه رو مـیشـویم کـه بـه کاریکلماتور مـیپرداختنـد باعـث رشـد آن شـدند امـا مـدت هاسـت از چشـمهـا دور مانـده اسـت و نسـبت بـه گذشـته کمتـر بـه آن پرداختـه مـیشـود.
نکتـه مهـم مـد نظـرم ایـن اسـت کـه کاریکلماتور صرفـاً یـک جملـه بـا نمـک و خـوشمـزه نیسـت کـه بـا اسـتفاده بـه موقـع از کلمـات و عبـارات از خواننـدهاش خنـده را بگیـرد، بلکــه کاریکلماتورنویــس کســی اســت کــه تــلاش مــیکنــد ســختیهــا و مشــکلات و ناملایمـات روزگار را بـا زبانـی شـیرین و طنازانـه مطـرح کنـد تـا بهتریـن و بیشـترین تاثیـر را در مخاطـب بـه وجـود بیـاورد و در تمـام اثـرش اقتصـاد کلمـه را بـکار مـیگیـرد و در قطـرهای کوچـک، دریایـی از کلمـات را بگنجانـد!
کاریکلماتورنویـس انسـانی اسـت بسـیار خردمنـد کـه در تمامـی آثـارش بـدون طراحـی و برنامـه شـوخی نمـیکنـد و در اسـتفاده از کلمـات دقـت مـیکنـد؛ و از بیـان هـر مطلبـی هدفـی ارزشـمند نهفتـه اسـت کـه مخاطـب در پایـان بـه آن دسـت پیـدا مـیکنـد و لـذت درک و رسـیدن را فریـاد مـیزنـد و بایـد اضافـه کـرد نویسـنده کاریکلماتور کارش تولیـد محتـوا اسـت و دنبـال سـرگرمی صـرف نیسـت بـا ایـن تعریـف، نوشـتن در ایـن قالـب کار آسـانی نیسـت کـه از عهـدۀ هـر کسـی بربیـاد و نمـیتـوان هـر کسـی را کـه در ایـن قالــب قلــم بــه دســت گرفــت کاریکلماتورنویــس بــه حســاب آورد.
و لــذا ایــن جاســت کــه بایـد کاریکلماتور را جـدی گرفـت و بـه سـادگی و لبخنـد از کنـارش عبـور نکـرد …
و یکــی از کســانی کــه بایــد در ایــن قالــب جــدی گرفــت و آثــارش را بــا دقــت خوانــد جنـاب آقـای حسین ناژفر عزیـز هسـتند کـه کـم بودنـش را یـا دیـر چـاپ شـدن کتابـش را بایـد بـه حسـاب زیـاد بـودن بعضـیهـا دانسـت امـا نمـیشـود از کنـار آثـارش کـه از گذشـته تـا امـروز در مجـلات، روزنامـههـا، پایـان نامـههـا و کتـابهـای دانشـگاهی راه یافتـه انـد سـاده عبـور کـرد و نشـان از راه پر پیـچ و خمـی میدهـد کـه آقـای ناژفر طـی کرده اسـت و هنـوز قلمـش را زمیـن نگذاشـته اسـت بـرای پـی بـردن بـه خوبـی و زیبایـی ایــن قلــم دعــوت میکنــم در ادامــه تعدادی از آثارش را بـا هـم بخوانیـم …
بخشی از کتاب
- نان دهان هر کسی را باز می کند.
- قفس گشادترین لباس پرنده است.
- سکوت قفل فرمان دهان است.
- پسته خندان اشک کودک فقیر را درآورد.
- سردترین دل در سینهی آدم برفی میتپد.
- کبابِ بال بُوی پرواز می دهد.
- عاشق زنی هستم که مرد زندگیست.
- اغنیا به آب درمانی و فقرا به نان درمانی نیازمندند.
- خط فقر الفبا ندارد.
- زندان پارک شد، دلم گرفت از دار و درختش.
- خوش مزه ترین نان، نان بازو است.