بذر نارضایتی شغلی در کودکی است


بذر نارضایتی شغلی در کودکی است

نارضایتی شغلی آن است که که انتظارات کارکنان از شغلشان برآورده نشود. این موجب خواهد شد که آنها با حس منفی و عدم انگیزه و تعهد نسبت به کار خود و سازمان روبرو شود این امر به نوبه خود بر عملکرد سازمانی و در...

بذر نارضایتی شغلی در کودکی است
نارضایتی شغلی آن است که که انتظارات کارکنان از شغلشان برآورده نشود. این موجب خواهد شد که آنها با حس منفی و عدم انگیزه و تعهد نسبت به کار خود و سازمان روبرو شود این امر به نوبه خود بر عملکرد سازمانی و در نهایت نتیجه آن تأثیر می گذارد.
تعادل بین کار و زندگی و مباحثی مانند رضایت شغلی و کار معنادار از دغدغه های بسیاری از کارشناسان، مدیران و شاغلان است. اما در حقیقت، انتظاری مانند رضایت داشتن از شغل، به نوبه خود می تواند باعث نارضایتی شود. از طرف دیگر، بذر نارضایتی شغلی در کودکی درون ذهن ما کاشته شده است.
از همان زمان که از کودکان می پرسیم که در بزرگسالی می خواهی چه کاره شوی، احتمال تعادل بین کار و زندگی را برای او کاهش می دهیم. این بذر در ذهن خود ما نیز کاشته شده است. با این پرسش، مفهومی به نام شغل رویایی را در ذهن ها پرورش می دهیم؛ به شکلی که گویا دست یافتن به این شغل رویایی، بزرگ ترین هدف زندگی است. استیو جابز در ورزشگاهی پر از فارغ التحصیلان دانشگاه استنفورد، این گونه سخنرانی سال 2005 خود را ایراد کرد: «شما باید کاری را که عاشقش هستید، پیدا کنید. اگر هنوز آن را نیافته اید، به جست وجوی خود ادامه دهید. هیچ گاه تسلیم نشوید.»
سنت جست وجوی علایق و اشتیاق ها، جنبه هایی منفی و حتی زیان آور دارد. برای کسانی که شغلی لذت بخش یافته اند، انتظار رویایی بودن همیشگی آن، نسخه ای برای ناامیدی است. آدام جی کورتز، طراح و گرافیستی است که به خوبی منطق پشت تعادل کار-زندگی را درک کرده است.
او در یک اثر هنری، جمله دوم از کلیشه «کاری را که عاشقش هستید، انجام دهید تا هیچ روز دیگری در زندگی تان مجبور به کار کردن نباشید» را با عبارت جدیدی جایگزین کرده است: «کاری را که عاشقش هستید، انجام دهید تا تمام اوقات به سختی درگیر کار باشید، هیچ جدایی و حدی نداشته باشید و همه چیز را به شدت به خود بگیرید.»
جامعه ما با کسانی که رسالت خود را نیافته اند و کسانی که شغل خود را دوست ندارند، به گونه ای رفتار می کند که انگار مرتکب خطایی اخلاقی شده اند. جابز در ادامه سخنرانی اش در استنفورد، ایدئولوژی خود را چنین تبلیغ کرد: «تنها راه برای انجام دادن کاری بزرگ، دوست داشتن کاری است که انجام می دهید.» در اینستاگرام و لینکدین، ضرب المثل ها را بخوانید: «زندگی بسیار کوتاه تر از آن است که علایق خود را دنبال نکنید.» این ایده که همواره باید عاشق شغل خود باشیم، انتظاراتی سنگین از شغل مان ایجاد می کند. این ایده، ملالت موجود در تمام کارها را نادیده می گیرد، ما را نسبت به ضعف ها و ایرادات شغل رویایی مان کور می کند و شرایطی می سازد که شاغلان حاضر به دریافت حقوقی کمتر از استحقاقشان شوند.

فوباتزی، فارغ التحصیل دانشگاه دلاور است. او در کودکی عاشق کتاب شد. کتاب ها به او نشان دادند که افکار و تمایلات خاص او در دیگران هم وجود دارد. انگار دوستانی در کتاب یافت که نمی توانست آنها را تنها بگذارد. این شیفتگی باعث شد که علاقه مند به شغل کتابداری شود. اما کتابداری کار ساده ای نیست.
بسیاری از فرصت های شغلی تمام وقت در کتابخانه ها نیازمند مدرک فوق لیسانس در کتابداری و علوم اطلاعات است؛ مدارکی که (در آمریکا) دو سال زمان و هزاران دلار هزینه نیاز دارد. به این دلیل، کتابدارهای علاقه مندی مانند فوباتزی، با بدهی دانشجویی کار خود را شروع می کنند. با این حال، بسیاری از آنها، مزیت حضور در دریایی از کتاب را به این بها ترجیح می دهند. یکی از کتابدارهایی که با او مصاحبه می کردم، به من گفت: «کتابدارها ساخته نمی شوند، به دنیا می آیند.»
یکی از چیزهایی که باعث می شد فوباتزی درباره کار در کتابخانه رویاپردازی کند، مطلبی بود که در دبیرستان خوانده بود. او فهمیده بود که کتابخانه ها آرمانی مبنی بر دردسترس بودن برای تمام اقشار جامعه را دارند. این موضوع به ویژه از آن جهت برای فوباتزی جذاب بود که خودش سیاه پوست بود و گاهی احساس اجحاف می کرد. استادانش در دانشگاه، کتابخانه را «آخرین نهاد واقعا دموکرات» می نامیدند. اما این انتظارات و رویابافی ها هنگام پژوهش ها و تجربیات کاری فوباتزی رنگ باختند. یکی از مزیت های کتابخانه ها، منصف بودن و ارائه فرصت کاری به گروه های مختلف جامعه بود. با این حال، در دانشگاه راتگرز که یکی از پرتنوع ترین طیف دانشجویان را داشت، فقط او و یک سیاه پوست دیگر در بین 40 دانشجوی کتابداری، نماینده رنگین پوستان بودند.
او خارج از کلاس فهمید که طی جنبش حقوق مدنی آمریکا، کتابخانه های جنوب این کشور، ترجیح دادند درب های خود را ببندند و به موج رفع تبعیض ملحق نشوند (این مطالب از کتاب درسی حذف شده بودند و فوباتزی تا آن زمان اطلاعی از آنها نداشت). موضوع دیگری که مخفی مانده بود: کتابخانه های آمریکا قوانین تبعیض آمیزی برای صدور کارت اشتراک دارند تا مانع از ورود شهروندان خاصی شوند. کتابخانه ها همواره و آن اندازه که ادعا می شد، نهادی دموکراتیک نبودند.
احساس و تجربه فوباتزی از فهمیدن این مطالب را می توانید درک کنید؟ زمانی که در ذهن کودکان، اهمیت شغل را بالا می بریم و سپس بر داشتن شغلی رویایی تاکید می کنیم، آنها را آماده ناامیدی و شکست خوردن می کنیم. برای فردی مانند فوباتزی، می توان ادعا کرد که زندگی به پایان رسیده است. او فقط کتابداری و کار در کتابخانه می خواست و برای این آرمان، به درآمد اندک و بدهی فراوان تن داده بود. او و بسیاری از ما، زمانی می توانیم بین کار و زندگی خود تعادل ایجاد کنیم، که با واقعیات مواجه شویم، زشت و زیبای هر شغل را ببینیم و برای آرمان هایی غیرواقعی، از حقوق خود کوتاه نیاییم.


بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

آداب و رسوم شب یلدا در استان مازندران