شعر کوتاه باران ؛ شعر و متن کوتاه درباره باران با حال و هوای عاشقانه
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعدادی شعر و متن در مورد باران و عکس نوشته های زیبا با این موضوع خدمت شما ارائه نماییم. در ادامه تعدای شعر و متن متنوع همراه عکس های زیبا برای شما عزیزان آماده کرده ایم که امیدواریم مورد استفاده شما...
در این نوشته از دلبرانه می خواهیم تعدادی شعر و متن در مورد باران و عکس نوشته های زیبا با این موضوع خدمت شما ارائه نماییم.
در ادامه تعدای شعر و متن متنوع همراه عکس های زیبا برای شما عزیزان آماده کرده ایم که امیدواریم مورد استفاده شما قرار گیرد.
شعر کوتاه باران ؛ شعر و متن کوتاه درباره باران با حال و هوای عاشقانه
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
حافظ
خوشا هر باغ را، بارانی از سبز
خوشا هر دشت را، دامانی از سبز
برای هر دریچه، سهمی از نور
لب هر پنجره، گلدانی از سبز
قیصر امین پور
میان من و تو فاصله یک باران ست
و خیالت که مرا از پنجره می گیرد
و می برد قدم زنان تا عشق.
می رسم به تو با تن پوشی از آغوش
و دست هایی پر از طراوت اولین سلام
گل سرخی که گلبرگ گلبرگ
در صدای عطرها هجا می کند تو را.
میان من و تو فاصله یک باران ست.
پرویز صادقی
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من دوستت میدارم
شوریدهوار و پریشان باریدن بر خزهها و خیزابها
به بیراهه و راهها تاختنئبیتاب، بیقرار
دریایی جستن و به سنگ چین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن حکایت بارانی بیقرار است
این گونه که من دوستت میدارم
(محمد شمس لنگرودی)
شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیرد
که من بدجور دلتنگ توأم، باران که میگیرد
دلم تنگ است میدانی؟ پناهم شانههای توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که میگیرد
چه بی راهم، چه از غم ناگزیرم من، چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که میگیرد!
چقدر از خاطراتت ناگزیرم، نه گریزی نیست
منم و باز باران بین قم – تهران که میگیرد
تو را، عشق تو را، آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل میشود کارم دلم آسان که میگیرد!
سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که میگیرد… ولی باران که میگیرد
محمدرضا شرافت
دلتنگ توام دراین شب بارانی
از عشق تو در دلم شده طوفانی
یک روز اگر نبینمت می میرم
این فاصله ها می کشدم می دانی؟
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار
خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
ناودانها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله، حجمِ هوا ابری ست
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری ست
پشت شیشه میتپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ست
و سرانگشتی به روی شیشههای مات
بار دیگر مینویسد: «خانهام ابری ست»
قیصر امینپور
کاش باران بودم و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم:
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظهها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخههای خشک و بی بار دعا را تر کند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینهها تا ناکجا را تر کند
چترهاتان را ببندید ای به ساحل ماندهها
شاید این باران -که میبارد- شما را تر کند
جلیل صفربیگی
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک چکار با پنجره داشت؟
باز باران بی ترانه
گریه های بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
باورت شاید نباشد
خسته است این قلب تنگم
قسم به نغمه ی باران بمان بهانه ی من
بدون تو تابش آفتاب کمرنگ است
به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه
دلم همیشه برای نگاه تو تنگ است
ترنم باران را نثار چشمانت می کنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار می گذارم
و دست نوازشم را به موهایت هدیه می کنم
که تا عمر داری مرا از خاطر نبری
بارونو دوس دارم هنوز چون تورو یادم میاره
حس میکنم پیش منی وقتی که بارون می باره
چقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم صدای بارش باران را
بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی است که
رنگ تنهایی دارد، بوی فراق و درد دوری
باران گفت : هرگز اشک هایم را ندیدی
نمی دانست ، سویی به چشم نیست
از کودکی گوشهایم را به ناودانی می چسباندم
تا صدایش را بشنوم
کاظم بهمنی
اشک و باران با هم از روی نگاهش میچکند
او سرش را میبرد پایین… خیابانِ شلوغ
عابران مانند باران در زمین گم میشوند
او فقط میماند و چندین خیابانِ شلوغ
او فقط میماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه اش سنگین… خیابانِ شلوغ
نجمه زارع
مرا باران صدا بزن دل تنگ که شدی
به شیشه می زنم پشت پنجره بیا
تماشایم کن
بریز ای نم نم باران دلم خون شد ز تنهایی
اسیر دردم ای باران چرا دردم نمی کاهی ؟
ببار ای قطره ی مرهم ، زبانم تشنگی دارد
به این دل خسته عاشق که او هم عالمی دارد
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای
باران بهار برگ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود
هر قطره حکایتی شگرف از لب تو
هر دانه برف حرفی از نام تو بود
مطالب مرتبط :
شعر باران که شدی مپرس + متن کامل شعر و عکس نوشته خاص
شعر درباره باران ؛ شعر کوتاه درباره باران پاییزی و دلتنگی،تنهایی
شعر در مورد باران از احمد شاملو
انشا در مورد باران | ۱۴ انشا توصیف یک روز بارانی + صدای باران
عکس نوشته باران | ۱۲۰ عکس نوشته غمگین و عاشقانه بارون
متن بارانی عاشقانه | ۱۱۰ متن عاشقانه با موضوع باران و هوای بارانی
متن روز بارانی | ۱۱۰ متن روز بارانی عاشقانه و سنگین برای کپشن و استوری