متن ادبی درباره پدر ؛ جملات احساسی و خاص در وصف پدران عزیز


متن ادبی درباره پدر ؛ جملات احساسی و خاص در وصف پدران عزیز

در این نوشته از دلبرانه می خواهیم ۷۰ متن ادبی درباره پدر زیبا و دلنشین همراه عکس های زیبا خدمت شما ارائه نماییم. اگر به مناسبت ایام ولادت حضرت علی و روز پدر نیاز به متن ادبی زیبا در این موضوع دارید حتما تا انتهای این پست با ما همراه...

در این نوشته از دلبرانه می خواهیم ۷۰ متن ادبی درباره پدر زیبا و دلنشین همراه عکس های زیبا خدمت شما ارائه نماییم.

اگر به مناسبت ایام ولادت حضرت علی و روز پدر نیاز به متن ادبی زیبا در این موضوع دارید حتما تا انتهای این پست با ما همراه شوید.

در ادامه مجموعه ای متنوع از متن ادبی درباره پدر کوتاه و طولانی برای کپشن ، استوری و وضعیت برای شما آماده کرده اسم.

۷۰-متن-ادبی-در-مورد-پدر(۱)

پدر معنای عشق و زندگانی

پدر بوی خوش و عطر جوانی

پدر همراه و غمخوار همیشه

پدر زیبایی است و مهربانی

پدر

پدر ای مهربان نامهربانی ها

تو به معنای تمام تلاش هایی

تو کوهی هستی که بار زندگی با تمام سنگینیش در برابر استواری تو بی معناست

تو آرامشی

آرامشی که در صدای گرم و مهربانت در خانه طنین انداز می شود

و گرمای زندگی با وجود تو طراوت می یابد

پدرم، با تمام وجودم و با لغاتی محدود

بی نهایت بودنت را فریاد می زنم

پدر، دوست دارم

پدر بی تو هوای حوصله ام ابری است

بی تو انگار آفتاب زندگی ما نمی تابد

بی تو هر صبح مثل یک غروب آدینه است

بی تو آرزوهایمان قد خمیده اند

و تو نیستی تا بدانی چطور تنهایی سخت است

تو نیستی تا بدانی اندوه و نبودن و نداشتن تو

برای ما بزرگ و سخت است

پدر براستی چقدر صبوری سخت است

متن ادبی در مورد پدر بلند

متن ادبی در مورد پدر بلند

شش ، هفت ساله بودم که جای خالی پدر به شدت آزارم می داد

آرزوی داشتن بابا کلافه ام کرده بود

هر وقت مردی توی خیابون می دیدم بهش می گفتم بابا

نمی تونستم باور کنم که دیگه پدرم بر نمی گرده

وقتی آزادگان برگشتند با خودم گفتم: این دفعه دیگه حتما بابام بر می گرده

اما واقعیت چیز دیگه ای بود

بابام شهید شده و برای همیشه از پیش ما رفته بود …

یه شب بابام اومد به خوابم و گفت:

من پدر تو هستم

درسته که من دیگه نیستم ، اما نبودنم به این معنی نیست که وجود نداشته باشم

من هر روز و هر لحظه به یادتونم

فکر نکن تو تنهایی دخترم

اینو بدون که حتی اگه مشکلی براتون پیش بیاد من زودتر از شما با خبر میشم

گریه نکن پدر

همین نان حلال که در دست داری

می ارزد به تمام سفره های رنگین حرامی که بعضی ها دارند

این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد

که تو داری پدرم

دستت را میبوسم

که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم

عزیز میگه :

مردها ،هرقدر هم که بزرگ بشن و باسواد بشن و پولدار بشن باز هم مثل بچه ها هستن ،

زود قهر میکنن زود پشیمون میشن زود هم آشتی میکن ،

ممکنه جلوی زنا چیزی نگن اما تنها که شدن شروع میکنن به بغض کردن.

برای همینه که کسی گریه مردها رونمی بینه.

زنها هرچقدر کوچیک باشن, اما مادرن و پناه مردها ,هستن,

حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند

شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را

دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود

در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی

لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.

تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.

آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.

متون ادبی کوتاه درباره پدر

متن ادبی کوتاه درباره پدر

با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه

اتفاقا دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف

یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا

با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه

گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد

تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی

اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری

پدر! من نبودم و تو بودی. بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی. حالا سال‌هاست که با بودنت زندگی می‌کنم. هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی.

پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست.. اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛ و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی که اگر بدانی چه کسی ، کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛ “پدرت”را می پرستیدی

هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر

رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از تو مانده یادگار

ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین

ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم

پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!

راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!

آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری

هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی

جملات ادبی در مورد پدر

جملات ادبی در مورد پدر

فرقی نمی کند چطور بودنش

دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش

همین که هست

دلگرمی من را کافیست

صدای گامهای پدر به من آرامش میدهد

حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند

ظـاهـــرش جـــدیست

امـا دلـــی دارد کـه مــهربـانـی‌اش بـه وسعـت یک اقــیـانــوس است!

بــد قـول نــیـست

امـــا گرفتار است، با او راه بیا

خــستـه کـه بــاشـد، تــنهـایش بــگــذار

تودار است

اما صبر کن خودش بعد، حرف‌هایش را می‌گوید

او تمام دنیای من است

پدر روزت مبارک

احتیاجی به تسبیح نیست
دستانت را که به من بدهی
با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم
پدرم ، دستانت ، چشمانت وصدایت را عاشقانه دوست دارم

پدر

کجایی ای که عمری در هوایت نشستم زیر باران ها کجایی

اگر مجنون اگر لیلا غریبم در بیابان ها کجایی

کجای این شب تاریک به روی ماه در بستی

نه می گویی نه می دانم کجا ماندم کجا هستی

من آتش بودم اما تو به خاکستر نشستی

اگر شب هست و فردا نیست اگر راهی به رویا نیست

چه آهوها که در چشمان لیلا نیست

اگر گم کرده ام خود را مرا در گریه پیدا کن

اگر از شکوه لب بستم سکوتم را تماشا کن

تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید؛ زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان می‌روید؛ تنها در آن زمان است که به بزرگی پدر پی خواهید برد و بزرگی‌اش را کاملاً ارج خواهید گذارد

پدر جان، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق میگیرم

و پیشانی بر خاک میگذارم و خداوند را شکر می‌کنم

که فرزند انسان بزرگ و وارسته‌ ای چون شما هستم

پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را می‌بوسم

کپشن زیبا درباره پدر

کپشن زیبا درباره پدر

می خواهم برگردم به روزایی که بالاترین نقطه ى زمین ، شونه های‌ پدرم بود

پدر جان با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می‌گیرم و پیشانی بر خاک میگذارم و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه… و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

مردانه‌ترین دستی که می‌توانی در دستت بگیری و از هیچ‌چیز نترسی، دست‌های گرم و مهربان پدر است

نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد، تنبیه‌ام کند، تشویقم کند. نه به حق قدرتی که دارد؛ بلکه به اقتدارش. من پدرم را می‌خواهم

راحت نوشتیم بابا نان داد

بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ، برای نان همه ی ی جوانیش را داد

پدر بشنو این حرف فرزند خویش

عزیز و گرامی و دلبند خویش

تویی مایه بود و پیدایش ام

کنارت به ناز و به آسایشم

پدر دست های‌ تو گهواره من

دو چشم تو چراغ خونه من

به جز تو از همه ی ی دنیا بریدم

که عاشق تر ز تو هرگز ندیدم

ببوسم پینه دستان پاکت

ببوسم صورت چون قرص ماهت

پدر ای قبله راه سعادت

ندارم ذره ای از تو شکایت

تو رو هم چون نفسها دوست دارم

که جون من تویی تا بی نهایت

آغوش پدرم می گفت که گرمای خورشید افسانه است

متن های خاص درباره پدر

متن های خاص درباره پدر

ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد
دستانت را می بوسم و پیشانیت را
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم

حواسمان باشد!

حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد

حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!

حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند!

حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان می روند

حواسمان باشد به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان

حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده

به آرام قد کشیدنمان بوده ، به نیازها ونازهایمان بوده

آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند

حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان

به بابا به مامان ها خیلی باشد!

پدر، تو تپش قلب خانه‌ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق

از خانه بیرون می روی و با کشش عشق، دوباره باز می‌گردی

تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را

به تو هدیه خواهم کرد اگر بپذیری

تقدیم به همه ی ی باباهای خوب دنیا

پدرم گفته است از جانت دست بردار، از زخمت اما نه

زیرا اگر زخمی نباشد دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود

و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد

و عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت

جملات زیبا درباره پدران

جملات زیبا درباره پدران

شور عشقت هست در قلبم ای پدر

گرمی لبخندهایت هست در ذهنم ای پدر

مهربانی هایت همواره در من جاری است

ساز آوای صدایت هم همیشه با من است

از تو از عشق تو لبریز هستم ای پدر

من برای دیدنت با سر دوانم ای پدر

زندگی یعنی پرواز در آغوش تو

مرگ یعنی من بدون عطر تو

حرف آخر را برایت می نویسم ای پدر

با تو بودن را دوست دارم ای پدر

شاید عطر نان‌هایی را که می‌آوردی فراموش کرده باشم اما عطر صبوری‌هایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم

آن روزها، سایه‌‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏‌ایستادی، همه چیز را فرا می‏‌گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏‌های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‌‏ریزد

پدر‌ ای چراغ خونه

مرد دریا

مرد بارون

با تو زندگی یه باغه

بی‌تو سرده مثل زندون

هر چی دارم از تو دارم

تو بهار آرزو‌ها

هنوزم اگه نگیری

دستامو می‌افتم از پا

پدرم روزت مبارک

پدر‌ ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدرم روزت مبارک

پدر‌ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدرم روزت مبارک

همیشه مادر را به مداد تشبیه می‌ کردم که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچک‌ تر میشود

ولی پدر یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ می‌کند

خم به ابرو نمی‌ اورد و خیلی سخت‌ تر از این حرفهاست

فقط هیچکس نمیبیند و نمی‌داند که چقدر دیگر میتواند بنویسد

بیایید قدردان باشیم

به سلامتی پدر و مادر‌ها

زنـدگی بار گرانی ست

که بر پشت پریشانی توست

کار آسانی نیست

نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن

پـدر

کمرم از غم سنگین نگاهت خم باد

روز پدر رو به بابای نازم تبریک میگم

متن ادبی درباره پدر (۴)

پدرم
ای کاش تو باز آیی و من پای تو بوسم
در سجده روم صورت زیبای تو بوسم
هر جا که برفتیو دمی جای گرفتی
آنجا بروم گریه کنان جای تو بوسم
دوست دارم بابایی

مـن یک مردم و آنگاه که مردم

باید سینه ام را بشکافی تا بفهمی چه رازهایی داشتم

غمها و دردهایم را با خود به گور میبرم

در مکتب ما یک مرد با درد میمیرد

با قلبی مملو از راز

دستانش از فشار زیاد کار زبر و زمخت شده‌اند

دلش نمی‌آید دست نوازش بر سر و صورت ظریف کودکانش بکشد

همه فکر می‌کنند احساس ندارد

ولی هیچکس نمی‌تواند شرافت او را وصف کند

او یک کارگر است، او یک پدر است

یاد آمدم که در دل شبها هزار بار

دست نوازشم به سر و رو کشیده بود

از خود برون شدم به تماشای روی او

کی لذت وصال بدین حد رسیده بود

چون محو شد خیال پدر از نظر مرا

اشکی به روی گونه زردم چکیده بود

پدرم از صمیم قلب از تو تشکر میکنم ، نه به خاطر اینکه به من محبت کردی و جوانمردیم آموختی ، نه به خاطر اینکه راه و رسم مردانگیم آموختی ، به خاطر اینکه با آن سیلی که به من زدی ، عشق و صفا و آزادگیم آموختی . پدر جان روزت مبارک

متن ادبی درباره پدر (۵)

سایه‌اش خانه امن است

پدر …

روز پدر مبارک

و روح پدران آسمانی شاد

مردها تشنه روز مرد نیستند

مردها به یک روز قدردانی در سال نیازی ندارند، مرد آفریده شده تا تکیه گاه شود نه متکی باشد،

مرد به این حساس نیست که کی و چی کادو می‌گیرد!

فلانی برای شوهرش چه خریده؟ جوراب گرفته یا ساعت مچی طلا؟

همین که تبسم را بر لب زنش ببیند، همین که لبخند را بر چهره دخترش ببیند،

همین که سربلندی پسرش را ببیند، همین که خواهرش بتواند به او تکیه کند،

همین که مادرش با او درد دل کند، همین که پدر پیرش جوانی خودش را در او ببیند،

همین ها برای مرد کافیست همین ها مرد را خوشبخت می‌کند

مرد آمده تا دیگران را خوشبخت کند، آمده تا شود ستون خانواده، آمده بسوزد تا روشنایی بخشد،

هیچ هدیه ای، هیچ کادویی، هیچ گوهر گرانبهایی هیچ مردی را خوشحال نمیکند مگر آرامش خانوده اش!

مرد مهرورزی بلد نیست، چون مادر نیست! مرد مهروزی اش را به زبان نمی‌آورد، نشان می‌دهد!

بهترین هدیه برای یک مرد، یک تشکر واضح و شفاف به همراه لبخند و رضایت و آرامش خانوده اش هست‌…

عمرشان دراز و عزتشان افزون باد.

باباها همه‌شان عاشقند.

باید خیلی عاشق باشی که از خواب و تفریحت بزنی و سختیِ کار بی‌وقفه را به جان بخری تا خانواده‌ات در آرامش و رفاه باشند. که حاصل یک ماه تلاش شبانه روزی‌ات را یک شبه با شور و اشتیاق، برای شادی خانواده‌ات خرج کنی و حتی یک لحظه هم احساس پشیمانی نکنی، که کِیف کنی از این که تمام حاصل چندماه کار و تلاشت را گوشواره کرده‌ای برای دخترت، دوچرخه کرده‌ای برای پسرت و یا انگشتری برای قدردانی از همسرت.

باید عاشق باشی که هر سال عید برای همه‌ی خانواده کفش و لباس بگیری و به خودت که رسید بگویی “من لباس نمی‌خوام، همین‌ها که دارم کافی‌ست.” که اصرار کنند و انکار کنی. بعد هم با لبخند رضایتی به لب، ذوق بچه‌هات را در لباس‌های نو تماشا کنی و برای شادی‌های بعدی‌شان برنامه بچینی.

باید خیلی عاشق باشی که چندماه با تمام توانت و بیشتر از همیشه تلاش کنی، با سختی و ناملایمتی‌های زمانه بجنگی تا در نهایت، یک‌بار دست خانواده را بگیری و یک وری ببری‌شان و یک خاطره‌ی خوب به آلبوم خاطره‌هاشان اضافه کنی. بابا که باشی خودت را در قبال حالِ خانواده مسئول می‌دانی، که دلخوشی به لبخند‌هاشان، به این‌که امنیتی در نهایت نا امنی و تکیه‌گاه‌ترینی برای کسانی که روی آغوش پدرانه‌ات حساب کرده‌اند. باید بابا باشی و عاشق؛ که تمام دغدغه و اولویتت خوشبختی و شادی خانواده‌ات باشد. که تمام حواس مردانه‌ات جمعِ دلخوشی بچه‌ها و آرامش مامان بچه‌ها باشد.

باباها از خودگذشته‌ترین و عاشق‌ترین موجودات جهانند.

صدها شاخه گل

پدر جان، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می‌گیرم و پیشانی بر خاک می‌گذارم

و خداوند را شکر می‌کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته‌ای چون شما هستم

پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را می‌بوسم

روزت مبارک

متن ادبی درباره پدر (۶)

پدر تو یک نفر در یک میلیون نفر نیستی، تو یک نفر در میلیارد نفری.

قطعا تو یک نفر در تریلیون نفری!

به راستی تو تنها فرد از یک نوعی

دوستت دارم بابا!

هر کسی می‌تواند پدر شود. اما تنها آدم‌های خاصی می‌توانند بابایی شوند.

اما من تو را بابایی صدا می‌کنم چون تو برای من خاص‌ترینی.

تو من بازی کردن را آموختی و مهم‌تر از آن آموختی چطور درست بازی زندگی کنم

روزت مبارک بابایی

پدر عزیزم!

تو قهرمان زندگی من هستی

نه! نمی‌توانی ساختمان‌ها را جابه جا کنی

نمی‌توانی در آسمان ها پرواز کنی

اما با میلیاردها چراغ نادیدنی

آینده من را روشن تر از خورشید کرده‌ای

دوستت دارم

روزت مبارک پدرقشنگم

پدر سه حرف دارد

ولیبودن‌هایش حرف ندارد !

چتر می‌شود بالای سرت و

کوه می‌شود پشت سرت !

پدر پناهِ بی‌پناهی‌ها و امنیت نا امنی‌هایت می‌شود.

پناهی که لِنگه ندارد و

امنیتی که تا هست همتا ندارد.

پدر که هست ،

سایه اش هم کافی ست

تا خودت و دلت همیشه گرم بماند!

روح پــــــدران آســــــمانی شــــاد

پدر یعنی یه تیکه گاه امن

برای تمام درد هات

پدر یعنی کوه بزرگ جوانمردی

خدا سایه همه پدر ها رو برای بچه ها حفظ کنه

اخه پدر یعنی ستون خونه

روز پدر مبارک

Pedar (1)

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز
زندگی تک تک این ساعت هاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی راز دل مادر من
زندگی پینه ی دست پدر است
زندگی مثل زمان در گذر…

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

امروز که بزرگ شده‌ای و مسخ دستان خودت،
فراموش مکن آن روزی را که دستان کوچکت را
درمیان دستان بزرگ پدرت قرارمی‌دادی
و او برایت قویترین و بهترین حامی بود!
امروز او از تو نه دستان بزرگت را می‌خواهد نه گام‌های استوارت را!
حالا تو تمام آرزویش هستی و دلخوشی روزهای سختی‌اش،
او از تو لبخند محبت آمیزی به پاس همه آن روزها وشبها می‌خواهد.
لبخندت را ازاودریغ مدار
و بدان دستانت هنوز کوچک است و امید و اعتبارت به اعتبار اوست.
ای چراغ روشن شب‌های تارم روزت مبارک

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی‌بینمت،
ببخش تمام نادانی‌ها و نفهمی‌ها و کج فهمی‌هایم را،
اعتراض‌ها و درشتی‌هایم را و هر آنچه را که آزارت داد.
دستانت را می‌بوسم و پیشانیت را،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست.
به حرمت شرافتت می‌ایستم و تعظیم می‌کنم.

Pedar (2)

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچک تر میشود …
ولی پدر یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ،
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست ؛
فقط هیچکس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم …

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

پدر بشنو این حرف فرزند خویش
عزیزو گرامی و دلبند خویش
تویی مایه ی بود و پیدایشم
کنا رت به ناز و به آسایشم
پدر تکیه گاه وجود منی
تو سرمایه ی هست و بود منی

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

پدر که باشی سردت می شود ولی کت بر شانه فرزند می اندازی.
چهره ات خشن می شود و دلت دریایی، آرام نمی گیری تا تکه نانی بیاوری.
پدر که باشی، می خواهی ولی نمی شود، نمی شود که نمی شود.
در بلندایی از این شهرت مشت نشدن ها بر زمین می کوبی
پدر که باشی عصا می خواهی ولی نمی گویی .
هر روز خم تر از دیروز، مقابل آینه تمرین محکم ایستادن می کنی.
پدر که باشی حساس می شوی به هرنگاه پرحسرت فرزند به دنیا،
تمام وجود خودت را محکوم آرزوهایش می کنی!
پدر که باشی در کتابی جایی نداری و هیچ جایی زیر پایت نیست .
بی منت از این غریبه گی هایت می گذری تا پدر باشی .
پشت خنده هایت فقط سکوت میکنی.
پدر که باشی به جرم پدر بودنت حکم همیشه دویدن را برایت بریده اند ،
بی هیچ اعتراضی به حکم ، فقط می دوی و درتنهایی ات نفسی تازه می کنی.
پدر که باشی پیرنمی شوی ولی یک روز بی خبر تمام می شوی و پشت ها را خالی می کنی ،
با تمام شدنت ،
حس آرامش را بعد از عمری تجربه کنی.
پدر که باشی در بهشتی که زیر پای تو نبود هم دلهره هایت را مرور می کنی.
” تقدیم به همه پدران دنیا”

Pedar (3)

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه …
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری !

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

همیشه از دلشادترین جهت خانه، خنده ­تو برمی خیزد
آن گاه که ما را به جرعه­ ای گوارا از عاطفه مهمان می­کنی
آسمان در اتاق آبی من است. وقتی آغوش گرم تو باشد, سایه آسایش مثل یک غزل دلچسب، همه جا فراهم است.
بارها دیده ام وقتی می خندی، خانه به تولدی دوباره از روشنی می رسد
تا آن جا که آینه های تاقچه می شکفند و گلدان مشعدانی به طراوتی بی نظیر میرسد.
می خواهم بگویم که قسمت عمده­ای از زندگی چند نفره ما، با همین خنده های تو سپری می شود. با عشق و با تلإلؤ…
کنار پنجره می آیم و می دانم این شاخه لطیف در لیوان گذاشته شده،
می داند که تو چقدر گل تری! پنجره را می گشایم و می بینم دنیایی که تو نشانم داده ای،
چقدر مهربان است. الآن کنار آینه آمده ام همان آینه قدیمی و خود را درون آن می بینم
ایستاده بر بلندای افتخار. پدری چون تو تکیه گاه من است.
صدای خسته ات را که با شب به خانه باز می گردد، به تمامی نورها و عطرهای پیرامون ترجیح می­دهم.
آمده ای به خانه با کلیدهای تجربه در دست، از سمت تلاش های مردانه و غرورآفرین.
آمده­ای به خانه و تویی که تنها و همیشه در خانه اندیشه منی.
حکایات کوهمردی ات، زمزمه­ ای بس طولانی در ذهن زمان است.
به اندرز می خوانمش و چراغی در دست،راه خود پیش می­گیرم تا رفتن. تا رسیدن.
پدر! شیوه زندگی را از چشم هایت باید آموخت که برق محبت در خویش دارند
و از دست هایت باید آموخت که روایت سعی و صبوری­اند.
پدر، ای بهار من! من از تبار سبز توام؛ با بدرقه دعای همیشگی ات.
می خواهم چیزی بگویم. هرچه می گذرد دلسوزی های پیش از اینَت بر من آشکار می شود.
بارها پیش آمده است که من بوده ام و واقعه ای دقیق و مقطعی حساس.
من بوده ام و چیزی جز راهنمایی های تو نبوده است. من بوده ام و تویی که همیشه ات در سینه ستوده ام.
من در پناه ملاطفت تو، روز به روز رشد کرده ام به هر سو نگریسته ام،
حرف های رهگشای تو بوده است روبه روی ماجرای سختی به نامِ زندگی
پدرم با تمام وجودم دوستت دارم و بر دستانت بوسه می زنم.

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

پدرم داستانی حماسی است
که بارها و بارها در ذهنم تکرار می‌شود.
حماسه‌ای که هیچ مردانگی، غیرت و شجاعتی به پایش نمی‌رسد.

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد، تنبیه‌ام کند، تشویقم کند.
نه به حق قدرتی که دارد؛ بلکه به اقتدارش. من پدرم را می‌خواهم.
پدر یعنی: هر چه روزهایت سخت سخت؛ من هستم خیالت تخت تخت‏!‏
آغوش پدرم می‌گفت که گرمای خورشید افسانه است.

Pedar (4)

پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی،
زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!
آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری
و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی…

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

پدر ای چراغ خونه مرد دریا مرد بارون
با تو زندگی یه باغه بی تو سرده مثل زندون
هر چی دارم از تو دارم تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری دستامو می افتم از پا

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید
(زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان می روید )
تنها در این زمان است که پی به بزرگی وی خواهید برد
و بزرگی اش را کاملاً ارج خواهید گذارد

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

” پدر ” یعنی تپش در قلب خانه
” پدر ” یعنی تسلط برزمانه
” پدر ” احساس خوب تکیه برکوه
” پدر ” یعنی تسلی وقت اندوه
” پدر ” یعنی ز من نام ونشانه
” پدر ” یعنی فدای اهل خانه
” پدر ” یعنی غرور ومستی من
” پدر ” تمام هستی من
” پدر ” لطف خدابرآدمیزاد
” پدر ” کانون مهر و عشق وامداد
” پدر ” مشکل گشای خانواده
پدر ” یک قهرمان فوق العاده
” پدر ” سرخ میکندصورت بـه سیلی
رخ فرزند نگردد زرد و نیلی
” پدر ” لطف خدا روی زمین اسـت
همیشه لایق صدآفرین اسـت

Pedar (5)

پدر جان ، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم
و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم.
پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم.

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

فکر کردن به پدر مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش،
در یک روز سرد زمستانی است.
امنیت در وجود پدر، مثل آغوش گرم مادری پر مهر،
برای فرزندی ترسان از دنیای ناشناخته‌هاست.

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏ آیی.
لبخند پدرانه‏ ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛
آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.
پدرم روزت مبارک

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛ و با وجود همه مشکلات,
به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی که اگر بدانی
چه کسی ، کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار
به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛ “پدرت”را می پرستیدی

Pedar (6)

پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم
در آینه چشمان مردانه‏ ات، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏هایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود
و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه
آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ات بزنم. سایه‏ات کم مباد ای پدرم!
آن روزها، سایه‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت
اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.
دلم می‏خواهد به یک‏باره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی‏ات را که نگاه می‏کنی
یادم می‏آید که وقت غنچه‏ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.
این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم‏معنی، کنار هم چیده شده ‏اند
یعنی در دائره المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه ‏السلام است.

❖ ── ✦ ──『✙』── ✦ ── ❖

پدرمن نبودم و تو بودی،بودشدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی پدر حالاسالهاست
که با بودنت زندگی می کنم، ببخش که گاهی انقدرهستی که نمی بینمت
پدر دستانت را می بوسم وپیشانیت را،چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود
پدر خاک پایت هستم تا هست ونیست هست.به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم
پدر روزت مبارک

مطالب مرتبط

انشا روز پدر ؛ ۱۲ انشا کوتاه و طولانی برای تمامی پایه های تحصیلی

انشا در مورد پدر ؛ ۱۰ انشا ادبی با مقدمه و نتیجه گیری درباره پدر

دلنوشته روز پدر ؛ گلچین متن و عکس احساسی در وصف پدر

نقاشی روز پدر | ۱۰۰ نقاشی کودکانه و رنگ آمیزی در مورد پدر

متن روز پدر ؛ ۱۱۰ متن زیبا و احساسی به مناسبت روز پدر و مرد

پروفایل روز پدر | ۱۱۰ عکس نوشته تبریک روز پدر برای پروفایل و استوری



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا