شعر در مورد زمستان | 70 شعر کوتاه و بلند در مورد زمستان
در این نوشته از دلبرانه تعداد ۷۰ شعر در مورد زمستان از شعرای مختلف را درج کرده ایم. گاهی ممکن است ما بخواهیم که به مناسبت فرا رسیدن فصل زمستان یا بارش برف بخواهیم یک پست و استوری در صفحه شخصی خودمان درج نماییم یا بک متن را به یکی از...
در این نوشته از دلبرانه تعداد ۷۰ شعر در مورد زمستان از شعرای مختلف را درج کرده ایم.
گاهی ممکن است ما بخواهیم که به مناسبت فرا رسیدن فصل زمستان یا بارش برف بخواهیم
یک پست و استوری در صفحه شخصی خودمان درج نماییم یا بک متن را به یکی از نزدیکان خود ارسال کنیم.
بهترین گزینه برای اینجور مواقع یک شعر زیبا یا شاید عاشقانه باشد که حس زیبای ما را بیان کند.
در این مطلب یک مجموعه کاملی از تعدادی شعر در مورد زمستان کوتاه و طولانی از اشعار شعرای مختلف را
برای شما کاربران محترم جمع آوری کرده ایم.امیدواریم که مورد نظر شما قرار گیرد.
با ما همراه باشید…
شعر در مورد زمستان | ۷۰ شعر کوتاه و بلند در مورد زمستان
گل یخ زمستان تو هستم
اسیر ناز چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست
که من مشتاق دیدار تو هستم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
برف آمد و پاییز فراموشت شد
آن گریه ی یک ریز فراموشت شد
انگار نه انگار که با هم بودیم
چه زود همه چیز فراموشت شد
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر در مورد زمستان جدید
الا ای برف
چه می باری بر این دنیای ناپاکی
بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است
مبار ای برف
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهیها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
کاش می شد غم دلها را نگاشت
کاش می شد ماه را صفحهً دل کرد وز خوبی و بدی در آن نگاشت
کاش می شد اشکها را بوسید و گل یاد و بوئید
کاش می شد به قناری فهماند
که زمستان زیباست
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
یادش بخیر
اوج زمستون
کوچه های برفی
سردی زمین
حس سرمای عجیب انگشتهای پا
عجله برای رسیدن به خونه
ولی
گرمای خونه و مادری که بهار و زمستون نداشت
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه
تو را من در ته این کوچه ی برفی رها کردم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر دوبیتی در مورد زمستان
دنبال من می گردی و حاصل ندارد
موجی که عاشق می شود ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
بیشتر بخوانید >> انشا زمستان
دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان
بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی
اسمی که به او بود سزا بود زمستان
گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم
یکبار نگفتند چرا بود زمستان
بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید
با این همه باز اهل وفا بود زمستان
غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران
بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان
با برف بپوشاند تن لخت درختان
لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان
در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان آمد و من بی هوا چاییدیم
سرما که به عمر خود ندیدم ،دیدیم
یارانه وصول شد ولیکن امروز
یک قبض رسید و زیر آن زاییدیم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر بلند در مورد زمستان
دستم به دامانت در این آغاز فصل سرد
آخر سکوت تو غزل را می کشد برگرد
آوار غم بر شانه های شهر را بنگر
شعری بخوان آرامشی پیدا کند این درد
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
کاش میشد بر جدایی خشم کرد
شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد
کاش میشد خانه ای از مهر ساخت
مهربانی را در آن سرمشق کرد
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر درباره زمستان از فروغ فرخزاد
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچاره ترین گدای این شهر منم
در پیرهنم عجب زمستانی بود
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
بیشتر بخوانید >> متن زمستانی عاشقانه
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر
برای فصل سرما ساز کن ، زندگی تکرار زخم کهنه
دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان بهانه است برف از آسمون خسته می شه
پاییز بهانه است برگ از درخت خسته می شه
اس ام اس بهانه است دلم برات تنگ می شه
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد
زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا
و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد
برف که حالا کم کم آب می شود ، سفید ، همرنگ آرزوهای تو بود
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر نو زمستان
به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ، من به این معجزه
ایمان دارم ، منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
سوزی که برف داره ، بارون نداره
معرفتی که تو داری ، هیچ کــس نداره
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
در این کویر برف
هیچ کاشفی با سورتمۀ احساس
به من دست نخواهد یافت . . .
بی تو سالهاست که هوای من
صد درجه زیر عشق است
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
یخ، آب می شود
در روح من، در اندیشه های من
بهار حضور توست
بودن توست
مارگوت بیکل
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر سرمای زمستان
بدون چترو پرسه در خیابان
هوای ابری و من زیر باران
از آن روزی که رفتی شد بهارم
زمستان در زمستان در زمستان
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
تمام راه های نرفته
در من
به پاییز ختم می شوند
در تو
به زمستان …
کجای قصّه
بهار را گم کردیم ؟
که این همه
زرد و سردیم …!
مهتا پناه
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زنانِ عاشق
پاییز را بهانه می کنند
مردانِ عاشق ، باران را.. آذر که می رسد
شهر به یک باره شاعر می شود
باران و پاییز و عاشقانه ها
دلت را گرم میکند
تا آخرِ زمستان
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
بیشتر بخوانید >> عکس صبح بخیر زمستانی
هر چند که یخ زده ست دستانم
هر چند که من خودِ زمستانم
چون آتشِ دوردستِ چوپانان
اندوهِ تو
روشن است
در جانم
عبدالحمید ضیایی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان
یک تو میخواهد
یک تو که دستانش را بشود
بی هیچ دلهرهای گرفت
یک تو که بشود
این خیابانهای یخ زده را
گرم قدم زد…
عادل دانتیسم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر در مورد زمستان و برف
پیش ترها ، تنها اتفاق سرد سال
زمستان بود
اما اکنون
هم انسان ها سرد اند و هم دل های شان
جاهد ظریف اوغلو
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان خودش
به اندازه کافی
سرد هست
تو با رفتنت
سرد ترش نکن
محمد شیرین زاده
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
عاشق شدن در زمستان فکر چندان خوبی نیست
در این فصل علائم بیشتر و دردناکترند
روشنایی بینقص سرما لذت اندوهگین انتظار را تشدید میکند
لرزش از سرما تبوتاب و هیجان را چندبرابر میکند
کسی که اول فصل سرما عاشق میشود
باید خطر سه ماه لرزیدن را به جان بخرد
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
تابستان که رفتی
داغ بودم ؛ نفهمیدم
حالا که زمستان آمده
تازه می فهمم
چقدر سوز دارد
نداشتنت…
مینا آقازاده
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
اشعار زیبا در مورد زمستان
از رفتن پاییز غصه نخور
زمستان برای ما دلتنگها
فصل زیباتری ست
باران نمی بارد
تا بوی هیچ خاطره ای بلند نشود
فرید صارمی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
بیشتر بخوانید >> پروفایل زمستانی
لباس های زمستانی
جیب های بزرگتری دارند
خیاط ها خوب میدانند
دو دست در یک جیب
آدم را بیشتر گرم میکند
آبا عابدین
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
در این بازی چهار نفره
چه کسی تقلب کرد
که برگی به زمستان نرسید
سینا بهمنش
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
می شد زمستان را
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﻡ
ﺗـﺎ ﺑﻬﺎﺭ
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﺑﮕﻮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﻮﺷﻨﺪ
ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
سیما قربانی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
گلچین شعر های زیبا در مورد زمستان
برگ میرقصد و باد از غوغا
سر بی تابی باران دارد
باغ من خستگی طولانی
از تماشای زمستان دارد
عبدالجبار کاکایی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
آخر پاییز شد، جوجهشماری کنید
فصل زمستان رسید، فکر بخاری کنید
عمر گرانمایهتان میگذرد مثل باد
مزرع ناکشته را مزرعهداری کنید
نامهی اعمالتان درهم و برهم شده است
نامهی اعمال را بازنگاری کنید
فیالمثل امسال اگر موج جدیدی رسید،
اهل سیاست! کمی موجسواری کنید
تاجر اگر بودهاید، در نوسانات ارز
دخل دلاری کنید، خرج دلاری کنید
کاسب اگر بودهاید، با مدد سطل رنگ
بچهی گنجشک را بچه قناری کنید
زاهد اگر بودهاید از همه اعمال دین
گریه و زاری کنید، گریه و زاری کنید
الغرض ای مردمان، آخر پاییز شد
جوجه اگر نیست، باز تخمگذاری کنید
محمدکاظم کاظمی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر زمستان برای استوری
بهار
تابستان
پاییز به توان صد
زمستان
زمستان
زمستان
زمان بعد از تو
اینگونه می گذرد
معشوق من؛
حواست هست
یک تنه
تمام اصل هستی را
زیر سوال برده ای
هستی خانی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
بیشتر بخوانید >> عکس نوشته زمستان
چه چیز تو را به عقب برگرداند
جز زیبایی ترسی که فاش شده بود
مثل پاهای کوچک پرنده ای در برف
که همه جا بود
حتی وقتی زمستان تمام می شد …
کتایون ریزخراتی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر طولانی برای زمستان
زمستان فصل آخر نیست
وقتی پشت این پنجره قندیل بسته
به فصل دیگری گرم است.
“ها” کن!
تا کرختی دست هایت برود،
آدم برفی
بر آب رفته است.
باور کن
با همین گیاهک سرزده از شکاف دیوار هم
می توان شاخ این برف سنگین را شکست
حساب کن
سکه های رایج این هفت سین مختصر
به گل سینه تازه ام می ارزند
بیا موهای این زن آشفته را بباف
سنبله ها جوانه می زنند
و عطر شالی بیاور
برای قوت بازوهای لاغر پسرم
من ایمان دارم
از آخرین برف مانده بر شقیقه هامان
مزارع گندم و جو برکت می گیرند
و لبخندهای از دهن افتاده
در سفره مان تازه می شوند
شراره کامرانی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان، در شهر ما کودتایى بود
بهار را، راه نمى دادند
پیرى فتوى داد،
همه عاشق شوید
بهار خود مى آید
لیدا رباعی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر در مورد زمستان برای پست اینستا
زمستان معشوق من است
مردی که حافظه ای سفید دارد
وَ گردنِ بلندش را
با غرور بالا می گیرد
زیر برف ها به قویِ زیبایی می ماند
که روی دریاچه ی یخ زده ای می رقصد
در آغوشش می کشم
آب می شود
کم کم
کم کم آب می شود
وَ می ریزد
انگار هیچوقت نبوده
مردِ مهاجری که قرار بود گرمم کند
مانا آقایی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت میکنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه میچسبانی به من
هنوز باورم نمیشود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی مینشینم
که سالها چشم دیدنش را نداشتهام
عباس صفاری
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
اشعار جدید برای زمستان
زمستان
گرمترین فصل سال است
وقتی درخت ها
لباس هایشان را
در می آورند
و تو
برای اولین بار
دستم را
می گیری
محسن حسینخانی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعر زمستان سهراب
پشت کاجستان، برف
برف، یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس
می نویسم، و فضا
می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک
یک نفر دلتنگ است
یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر می خواند
زندگی یعنی: یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی
دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید
کودک پس فردا
کفتر آن هفته
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است
و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند
قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس
سهراب سپهری
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
بیشتر بخوانید >> عکس زمستانی عاشقانه
آدم وقـتی یـه حـس تکرار نشدنی رو
با یکی تجـربه مـیکـنه ..دیگه اون حــس رو با کـس دیگه ای
نـمیـتونه تـجـربه کـنه !بـعـضی حــس هـا ..
خــاص و نــاب هـسـتـنـد ..مـثـل”تو”…
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
دلی که عاشق شده است را درمانی جز عشق نیست
عاشقم و بی اختیار عاشق تر میشوم
میدانم تا هستم و هستی
تمام منی
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یکلا قبایان را
ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد در دولتسرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
که لرزاند تن عریان بیبرگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را…
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایه دیماه
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم، تیر نگاه
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه
برف روشن میانه شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه
حالازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه
من ازاین برف قصهای دارم
قصهای غمفزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
کودکان جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه
پسران در غریو وهایاهوی
دختران در خروش و واها واه
لرز لرزان ز تف برف، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
که زمستان رسید و برف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
گرد کن توشه زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیه بیگاه
روز من شد سیه ز برف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه…
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
به دل ناگفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم
به روی پوستین سالخوردم
زمستان در زمستان برف دارم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
به گوشم خش خش پاییز زرد است
دلم میعادگاه زخم و درد است
نمیآید صدایی از در و دشت
«هوا بس ناجوانمردانه سرد است»
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
سرود برفی گنجشککی خرد
مرا با خود به دنیای دگر برد
دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه
میان برفهای ناگهان مرد
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
تمام کوچهها از برف و یخ پُر
نگاهم روی یخها میخورد سُر
ز حجم برف روی شاخههایش
درختی در خیابان میزند غُر
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
سکوت و جمعه و برف است و سرما
تنیده روی ذهنم تور رویا
قلم در دست، در کنج اتاقی
نشسته شاعری تنهای تنها
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
هوا بر دوش دارد کوله برف
زمین زیباست از منگوله برف
نیاشوبد خدا را پای گرگی
به روی دشتها قیلوله برف
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچارهترین گدای این شهری که…
در پیرهنم عجب زمستانی بود
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
تو هم دیوانه گنجشکها باش
پری بر شانه گنجشکها باش
زمستان فصل ویرانیست، ای برف
به فکر لانه گنجشکها باش
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
پس از او نیز نامش را نگهدار
شکوه صبح و شامش را نگهدار
زمستان پیرمردی سالخورده است
بهارا احترامش را نگهدار
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان بال گسترده است
گنجشکان
و من
پشت تمام پنجرهها
تو را میجوییم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
من سردم است
و تمام رنگهای گرم دنیا را
زنان دیگری
شال گردن بافتهاند
زنی ایستاده در سرما
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
که ایستاده به درگاه؟
آن شال سبز را ز شانه خود بردار
بر گونههای تو آیا شیارها
زخم سیاه زمستان است؟
در ریزش مداوم این برف
هرگز ندیدمت
زخم سیاه گونه تو از چیست؟
آن شال سبز را ز شانه خود بردار
در چشم من
همیشه زمستان است
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان بود وُ
برف بود وُ
سرما بود
زمستانی که جز خاطراتِ محوِ تو
دلم گرمِ هیچ ردپایی نبود
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شکوفههای انار را ببین
در برف زمستان!
دور از تو
فقط بید، مجنون نیست
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
شعرهای سپیدم مال خودم نیست
شعر خداست
من فقط منتظر میشوم زمستان از راه برسد،
تا خدا شعر تازهای بنویسد روی کاغذ ابرها
و سپس شعرهای کهنهاش را ریز ریز کند
تا زمین پر شود از کاغذهای سپید
آنگاه کافیست به یکی ازین دانههای خیس خیره شوم
و از روی دست خدا شعر نو بنویسم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
سرمای هزار زمستان در دلم جاخوش کرده
بعد رفتنات
من پیر شدهام
آنقدر پیر
که دستهای یخی آدم برفیها
یاد تو را از شانههایم میتکانند
و من…
من هیچ…
فقط شعرهای عاشقانهام را
هایهای گریه میکنم
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان را فقط
به خاطر تو دوست دارم
به خاطر لباسهای گرم زمستانیات
که هرچه سردتر میشود
زیباترت میکنند…
زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت میکنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه میچسبانی به من
هنوز باورم نمیشود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی مینشینم
که سالها چشم دیدنش را نداشتهام
❆❆❆❆❆❃❅❅❅❅❃❆❆❆❆❆
زمستان را
با شال گردنی تو میشناسم
و هوس پارو کردن برفی از بامی
که روبروی پنجره خانه توست
برف آب میشود
و من همچنان تو را تماشا میکنم
با فنجان چای نیم خورده
و کتابی در دست
روی صندلی لهستانی با عینکی خسته
اتاقت مجموعه شعریست
که هیچ ذهنی نمیتواند مسمومش کند
اتاقت موزه دوستت دارمهاست