واژه معلولیت و ملاحظات اجتماعی
اغلب در میان افراد و گروههای مختلف جامعه که بعضاً دچار معلولیت نیز نیستند ! دربارۀ واژههای «معلول»، «معلولان» و «معلولیت» انتقاد و اعتراض درمیگیرد.اغلب در میان افراد و گروههای مختلف جامعه که بعضاً...
اغلب در میان افراد و گروههای مختلف جامعه که بعضاً دچار معلولیت نیز نیستند ! دربارۀ واژههای «معلول»، «معلولان» و «معلولیت» انتقاد و اعتراض درمیگیرد.اغلب در میان افراد و گروههای مختلف جامعه که بعضاً دچار معلولیت نیز نیستند ! دربارۀ واژههای «معلول»، «معلولان» و «معلولیت» انتقاد و اعتراض درمیگیرد.
آنها بر این باورند که بهتر است (یا باید) کلمات بهتری برای توصیف این گروه اجتماعی اقلیت استفاده کنیم، نامهایی مثل «توانیاب» و «توانخواه» و «کمتوان». زیرا که به گمان این افراد واژۀ معلول و معلولیت دارای بار منفی اجتماعی است و مفهوم عدم استقلال فردی را تداعی میکند.
در مقابل این استدلال، گروه مقابل بیان میکنند که عوض کردن نام، عملی ظاهرسازانه است و در واقعیت تأثیری بر زندگی واقعی افراد ندارد و سرپوشی بر واقعیتهای موجود است.
دکتر شایسته کرمخانی درادامه این مظلب آورده است اینکه واژهای مثبت را جایگزین واژهای منفی کنیم صرفاً رونماست و رویکرد صحیح آن است که افکار و عقاید مردم را راجع به یک گروه اجتماعی – در اینجا معلولان – تغییر دهیم. "تغییر اجتماعی با تغییر نامها رخ نخواهد داد".
صحبت با افراد دارای معلولیت، به ویژه افرادی از این گروه که خود فعال حقوق مدنی معلولان هستند، و به انعکاس اجتماعی زیست معلولان حساسیتی بالاتر دارند، نشان میدهد که حداقل تا به حال و در زمانۀ ما، این گروه با نامیدن خود با واژۀ معلول و معلولیت مخالفتی ندارند. تنها بحث درون گروهی این است که آیا نامیدن یک فرد به صورت معلول فروکاهیدن کلیت اجتماعی و انسانی او به وضعیت معلولیت نیست؟ و آیا بهتر نیست به جای معلول از عبارت «فرد دارای معلولیت» استفاده کنیم؟ که عدهای موافق و عدهای مخالف در این بحث وجود دارد. اما هیچگاه از خود این واژگان _ یعنی معلول و معلولیت- ابراز انزجار و ناراحتی نشده است.
معادلهایی چون «توانخواه» و «توانیاب» مورد استقبال چندانی واقع نشد.
این نامها فرد دارای معلولیت را فردی توصیف میکنند که بنا به ویژگی بدنی خود، نیازمند کسب توانایی خاصی است. چه بسا این افراد دارای توانمندسازی و ویژگی های منحصر به فردی نیز باشند که در افراد سالم یافت نمیشود .
جامعۀ معلولان خواهان حقوق اجتماعی و دسترسی به فرصتهایی برابر با سایر افراد جامعه هستند و این مفهوم فرصتهای برابر از این نامهای ابداعی اخیر نه تنها حاصل نمیشود بلکه بار دیگر کلیشههای نابرابری در آنها تکرار شده است. منظور از کلیشههای نابرابری آن ذهنیتی است که عدم دسترسی به فرصتهای برابر اجتماعی را در ذات معلولیت میداند و آن را به ویژگی جسمانی افراد نسبت میدهد و نه به برآیند تعاملات اجتماعی و سیاستهای رایج در جامعه.
بنابراین به نظر میرسد افرادی خارج از یک گروه (منطور افراد عادی جامعه )، با ذهنیتی که حاکی از عدم درک اجتماعی از موضوعی شدیداً اجتماعی، است، صرفاً با کلماتی که به نظرشان خوش فرم و خوش آهنگ است دست به ساخت و ابداع این نامها زدهاند و دلیل آن نیز منفی انگاشتن واژۀ معلول بوده است. اینکه افراد بدون معلولیت، صرفاً بر اساس شم زبانی و سلیقۀ اجتماعی خود تصمیم بگیرند که بهتر است نام یک گروه اجتماعی عوض شود، نشانۀ عدم درک افراد از جایگاه اجتماعی خود است.
در اینگونه مسائل بهترین رویکرد احترام به سلیقۀ زبانی و شم زبانی خود گروه اقلیت است. حتی اگر یک نام یا یک عنوان نامطلوب است، خود گروهی که به این نام خوانده میشوند باید نامطلوب بودن آن را تشخیص دهند و همچنین اگر بنا به انتخاب یا ابداع نامی تازه است، باز هم صاحبان اصلی آن وضعیت اجتماعی باید دست به انتخاب بزنند نه افرادی از گروههای دیگر. زیرا که هدف هر نوع اصلاحی باید عاملیتبخشی بیشتر به گروههای اقلیت باشد.
لذا اگر وضعیت و قدرت اجتماعی یک گروه اقلیت بهتر نشود یا آن گروه بیش از پیش اعتبار اجتماعی خود را از دست بدهد، تغییر نام چاره نیست و حتی بسیار امکان دارد که نام جدید هم دارای تداعی منفی شده و مشخصۀ توهین یا تحقیر گروه اجتماعی به واژۀ دوم هم منتقل شود. این وضعیت در تاریخچۀ بسیاری از واژگان زبان رخ داده است.
یکی از مصادیق مهم تغییر اجتماعی به نفع گروههای اقلیت آن است که نظر و رأی آنان را در مورد مسائل آن گروه به رسمیت بشناسیم. مثلاً تصمیمگیری دربارۀ سیاستهای مربوط به وضعیت افراد دارای معلولیت را به افرادی از خود این گروه بسپاریم نه آنکه صاحب نظران غیرمعلول به جای آنان تصمیم بگیرند و درواقع به توان و استقلال اجتماعی آنان بیاعتنایی کنند.
برای مثال ناشنوایان در دهۀ چهل خورشیدی تصمیم گرفتند واژۀ «کرولال» را از دایرۀ واژگان رسمی و اداری و آموزشی برای نامیدن خود کنار بگذارند و به جای آن «ناشنوا» را استفاده کنند. زیرا به گمان آنان واژۀ کرولال دارای مفهوم تاریخیِ تحقیر این گروه اجتماعی بود. لال بودن وضعیتی است که دیدگاه افرادِ شنوا را نسبت به ناشنوایان نشان میداده است. ناشنوایان خود را لال نمیدانند زیرا که به خوبی با زبان اشاره سخن میگویند. دورانی که کلمۀ کرولال با بیسوادی و سایر انگهای منفی اجتماعی همراه بود به سرآمد و این گروه -به رهبری فعالان پیشرو در گروه- تصمیم گرفتند خود را ناشنوا بنامند و امروز هرگاه کسی از نام کرولال استفاده کند، ناشنوایان واکنش منفی نشان خواهند داد.
پس به واقع نه حفظ یک نام، نه تغییر آن تنها براساس افکار و سلیقۀ اجتماع خارج از یک گروه اقلیت نشانۀ احترام اجتماعی نیست. بلکه رویکرد دموکراتیک آن است که به ملاحظات و تصمیمهای آن گروه اجتماعی احترام بگذاریم.
آنچه با اطمینان میتوانیم بگوییم آن است که اسم ها ارزش اجتماعی دارند، نه فقط زیبایی ظاهری زبانی.
آنها بر این باورند که بهتر است (یا باید) کلمات بهتری برای توصیف این گروه اجتماعی اقلیت استفاده کنیم، نامهایی مثل «توانیاب» و «توانخواه» و «کمتوان». زیرا که به گمان این افراد واژۀ معلول و معلولیت دارای بار منفی اجتماعی است و مفهوم عدم استقلال فردی را تداعی میکند.
در مقابل این استدلال، گروه مقابل بیان میکنند که عوض کردن نام، عملی ظاهرسازانه است و در واقعیت تأثیری بر زندگی واقعی افراد ندارد و سرپوشی بر واقعیتهای موجود است.
دکتر شایسته کرمخانی درادامه این مظلب آورده است اینکه واژهای مثبت را جایگزین واژهای منفی کنیم صرفاً رونماست و رویکرد صحیح آن است که افکار و عقاید مردم را راجع به یک گروه اجتماعی – در اینجا معلولان – تغییر دهیم. "تغییر اجتماعی با تغییر نامها رخ نخواهد داد".
صحبت با افراد دارای معلولیت، به ویژه افرادی از این گروه که خود فعال حقوق مدنی معلولان هستند، و به انعکاس اجتماعی زیست معلولان حساسیتی بالاتر دارند، نشان میدهد که حداقل تا به حال و در زمانۀ ما، این گروه با نامیدن خود با واژۀ معلول و معلولیت مخالفتی ندارند. تنها بحث درون گروهی این است که آیا نامیدن یک فرد به صورت معلول فروکاهیدن کلیت اجتماعی و انسانی او به وضعیت معلولیت نیست؟ و آیا بهتر نیست به جای معلول از عبارت «فرد دارای معلولیت» استفاده کنیم؟ که عدهای موافق و عدهای مخالف در این بحث وجود دارد. اما هیچگاه از خود این واژگان _ یعنی معلول و معلولیت- ابراز انزجار و ناراحتی نشده است.
معادلهایی چون «توانخواه» و «توانیاب» مورد استقبال چندانی واقع نشد.
این نامها فرد دارای معلولیت را فردی توصیف میکنند که بنا به ویژگی بدنی خود، نیازمند کسب توانایی خاصی است. چه بسا این افراد دارای توانمندسازی و ویژگی های منحصر به فردی نیز باشند که در افراد سالم یافت نمیشود .
جامعۀ معلولان خواهان حقوق اجتماعی و دسترسی به فرصتهایی برابر با سایر افراد جامعه هستند و این مفهوم فرصتهای برابر از این نامهای ابداعی اخیر نه تنها حاصل نمیشود بلکه بار دیگر کلیشههای نابرابری در آنها تکرار شده است. منظور از کلیشههای نابرابری آن ذهنیتی است که عدم دسترسی به فرصتهای برابر اجتماعی را در ذات معلولیت میداند و آن را به ویژگی جسمانی افراد نسبت میدهد و نه به برآیند تعاملات اجتماعی و سیاستهای رایج در جامعه.
بنابراین به نظر میرسد افرادی خارج از یک گروه (منطور افراد عادی جامعه )، با ذهنیتی که حاکی از عدم درک اجتماعی از موضوعی شدیداً اجتماعی، است، صرفاً با کلماتی که به نظرشان خوش فرم و خوش آهنگ است دست به ساخت و ابداع این نامها زدهاند و دلیل آن نیز منفی انگاشتن واژۀ معلول بوده است. اینکه افراد بدون معلولیت، صرفاً بر اساس شم زبانی و سلیقۀ اجتماعی خود تصمیم بگیرند که بهتر است نام یک گروه اجتماعی عوض شود، نشانۀ عدم درک افراد از جایگاه اجتماعی خود است.
در اینگونه مسائل بهترین رویکرد احترام به سلیقۀ زبانی و شم زبانی خود گروه اقلیت است. حتی اگر یک نام یا یک عنوان نامطلوب است، خود گروهی که به این نام خوانده میشوند باید نامطلوب بودن آن را تشخیص دهند و همچنین اگر بنا به انتخاب یا ابداع نامی تازه است، باز هم صاحبان اصلی آن وضعیت اجتماعی باید دست به انتخاب بزنند نه افرادی از گروههای دیگر. زیرا که هدف هر نوع اصلاحی باید عاملیتبخشی بیشتر به گروههای اقلیت باشد.
لذا اگر وضعیت و قدرت اجتماعی یک گروه اقلیت بهتر نشود یا آن گروه بیش از پیش اعتبار اجتماعی خود را از دست بدهد، تغییر نام چاره نیست و حتی بسیار امکان دارد که نام جدید هم دارای تداعی منفی شده و مشخصۀ توهین یا تحقیر گروه اجتماعی به واژۀ دوم هم منتقل شود. این وضعیت در تاریخچۀ بسیاری از واژگان زبان رخ داده است.
یکی از مصادیق مهم تغییر اجتماعی به نفع گروههای اقلیت آن است که نظر و رأی آنان را در مورد مسائل آن گروه به رسمیت بشناسیم. مثلاً تصمیمگیری دربارۀ سیاستهای مربوط به وضعیت افراد دارای معلولیت را به افرادی از خود این گروه بسپاریم نه آنکه صاحب نظران غیرمعلول به جای آنان تصمیم بگیرند و درواقع به توان و استقلال اجتماعی آنان بیاعتنایی کنند.
برای مثال ناشنوایان در دهۀ چهل خورشیدی تصمیم گرفتند واژۀ «کرولال» را از دایرۀ واژگان رسمی و اداری و آموزشی برای نامیدن خود کنار بگذارند و به جای آن «ناشنوا» را استفاده کنند. زیرا به گمان آنان واژۀ کرولال دارای مفهوم تاریخیِ تحقیر این گروه اجتماعی بود. لال بودن وضعیتی است که دیدگاه افرادِ شنوا را نسبت به ناشنوایان نشان میداده است. ناشنوایان خود را لال نمیدانند زیرا که به خوبی با زبان اشاره سخن میگویند. دورانی که کلمۀ کرولال با بیسوادی و سایر انگهای منفی اجتماعی همراه بود به سرآمد و این گروه -به رهبری فعالان پیشرو در گروه- تصمیم گرفتند خود را ناشنوا بنامند و امروز هرگاه کسی از نام کرولال استفاده کند، ناشنوایان واکنش منفی نشان خواهند داد.
پس به واقع نه حفظ یک نام، نه تغییر آن تنها براساس افکار و سلیقۀ اجتماع خارج از یک گروه اقلیت نشانۀ احترام اجتماعی نیست. بلکه رویکرد دموکراتیک آن است که به ملاحظات و تصمیمهای آن گروه اجتماعی احترام بگذاریم.
آنچه با اطمینان میتوانیم بگوییم آن است که اسم ها ارزش اجتماعی دارند، نه فقط زیبایی ظاهری زبانی.