منی که رد شدم از هفت خان استخدام / شعر طنز


منی که رد شدم از هفت خان استخدام / شعر طنز

چقدر ساده تر از این کنم بیان همکار؟چقدر خوردم از این ماجرا تکان همکار کسی که از من بیچاره هی کمک میخواست ز یاد برده مرا رفته با سران همکار چگونه با چه زبانی بگویم این قصه رفیق من شده حالا رفیق آن همکار و کارگاه کوچک...

چقدر ساده تر از این کنم بیان همکار؟
چقدر خوردم از این ماجرا تکان همکار

کسی که از من بیچاره هی کمک میخواست
ز یاد برده مرا رفته با سران همکار

چگونه با چه زبانی بگویم این قصه
رفیق من شده حالا رفیق آن همکار

و کارگاه کوچک من شد شروع کار تو
کجای حافظه ات رفته آن زمان همکار؟

شدی رییس من اندر همین اداره و حال
پر است جیب تو از سرمایه ی کلان همکار

منی که رد شدم از هفت خان استخدام
چرا به جای من اکنون نشسته آن همکار؟!

حقوق بنده که ناگَه شد از وسط نصف و
خودم کنون شده ام نصف و نیمه جان همکار!

«کجا رَوَم چه کنم چاره از کجا جویم؟»
به من نداده رفیقم کمی امان ! همکار

چقدر ژست خفن دیده ایم از تو عجب
شدی تو یک شبه میلیاردر جهان! همکار!

حمایتی که تو گفتی شعار بود و شعار
مطالبات مرا پس ببین ! بخوان ! همکار!

عجب حکایت تلخی که پیرِ هم شده و
یکی ز ما دو نفر شد یهو جوان ! همکار!

غلام حلقه به گوشَت نباشم اما حیف
اسیر دست توام بهر آب و نان همکار

شاعر : بهار نژند



بچه های دهه 60 کی این شعرو تا آخر بلده؟ اولیا شلخته... دومیا پاتخته.... ؟!!