ماجرای الاغی که جان 2 سرباز ایرانی را نجات داد!
خبرآنلاین به نقل از فارس نوشت: علی محمدی یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: «در منطقه عینخوش آماده باش داده بودند و سربازان نگهبان با دقت انجام وظیفه میکردند؛ با این حال مرتب به...
خبرآنلاین به نقل از فارس نوشت: علی محمدی یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: «در منطقه عینخوش آماده باش داده بودند و سربازان نگهبان با دقت انجام وظیفه میکردند؛ با این حال مرتب به آنها سرکشی میکردیم.
آن روزها خبر رسیده بود که منافقین به نگهبانان ایرانی حمله میکنند و آنها را به اسارت میبرند. برای همین من که سرگروهبان یگان بودم مرتباً به نگهبانها سرکشی میکردم و گاهی هم با تلفن قورباغهای با آنها تماس میگرفتم و جویای احوال میشدم. البته ما برای حفظ جان نگهبانها آنها را زوجی کرده بودیم.
یک شب با تلفن قورباغهای تماس گرفتم تا جویای احوال نگهبانان یکی از پستها باشم. متأسفانه هر چه تماس گرفتم موفق به برقراری ارتباط با آنها نشدم. مجبور شدم با رعایت اصول ایمنی سری به آنها بزنم. وقتی به محل نگهبانی آنها رسیدم متوجه شدم که در محل مورد نظر نیستند. بلافاصله با همراه خود شروع به جستجوی کردیم و آهسته صدایشان زدیم.
دقایقی بعد دو نگهبان را پشت یک خاکریز که کمی دورتر از محل بود پیدا کردیم. وقتی علت را پرسیدم، یکی از آنها با لکنت زبان و با صدای بریده ـ بریده گفت که تلفن قورباغهای آنها را دزدیدهاند.
اولین مطلبی که از نظر ما گذشت این بود که منافقین این کار را کردهاند. بلافاصله با بیسیمی که همراه داشتم، با فرمانده گردان تماس گرفتم. وضعیت را گزارش و تقاضای یک تیم کمکی کردم.
دقایقی بعد تیم مورد نظر حاضر شد و در حال جستجوی تلفن قورباغهای بودیم که ناگهان صدای آن از فاصله ۲۰۰ متری شنیده شد.
بلافاصله حالت رزم گرفته و به طرف صدا حرکت کردیم. وقتی به نزدیکی صدا رسیدیم، متوجه شدیم که یک رأس الاغ در آن منطقه ایستاده و نمیتواند حرکت کند. وقتی با احتیاط به آن نزدیک شدیم، متوجه شدیم که سیم تلفن به پای الاغ پیچیده و الاغ آن تلفن را با سیمش تا آن نقطه آورده و در آنجا به دو پایش پیچیده و او را از حرکت بازداشته است.
دیگر از این مسئله رفع نگرانی میکردیم که ناگاه یکی از یاران تیم کمکی با صدای بلند ایست داد و همه ما را متوجه یک سمت کرد.
ما نیز حالت دفاعی گرفتیم و مراقب اوضاع شدیم. دقایقی بعد دو نفر از منافقین به اسارت تیم ما درآمدند.
آنها در بازجوییهای اولیه گفتند که قصد ربودن نگهبانان ایرانی را داشتند، ولی چون صدای تلفن از جای دیگری آمده بود، آنها گیج شده و نتوانسته بودند به محل دقیق نگهبانان پی ببرند.
در حالی که در دل خندهام گرفته بود، گفتم: «این الاغ باعث نجات ۲ نفر از نگهبانان ما و دستگیری ۲ تن از منافقین شد.»
منبع: کتاب «میگ و دیگ» به قلم علیرضا پوربزرگ وافی