عبور از مرز اقتصاد و روان شناسی
تحقیقات کانمن تاثیر عمده ای بر روان شناسی داشته است، اما همچنین در زمینه های متنوعی از اقتصاد مانند مالیه عمومی، اقتصاد کار و توسعه تاثیرگذار بوده است. در هر زمان و هرجا که صحبت از اقتصاد رفتاری در میان...
ما هرگز او را فراموش نخواهیم کرد. انتشار کتاب تفکر، سریع و کند، یک رخداد فکری بزرگ بود. این کتاب تحقیقاتی را که کانمن در چهل سال گذشته انجام داده بود خلاصه می کند، در این میان نباید از سهم آموس تورسکی در شکل گیری ایده های اصلی این کتاب غافل شد.
یک جمله ای نظریات کانمن این است که انسان ها متفکرانی شهودی هستند و شهود انسان ناقص است، در نتیجه قضاوت ها و انتخاب ها اغلب به طور قابل توجهی از پیش بینی های مدل های آماری و اقتصادی رسمی منحرف می شوند. دنیل کانمن هفته گذشته در سن 90سالگی درگذشت. در این گزارش به خلاصه ای از نظریات او پرداخته شده است.
تحقیقات کانمن تاثیر عمده ای بر روان شناسی داشته است، اما همچنین در زمینه های متنوعی از اقتصاد مانند مالیه عمومی، اقتصاد کار و توسعه تاثیرگذار بوده است. علم اقتصاد رفتاری (شاید مهم ترین نوآوری مفهومی در اقتصاد در 30 سال گذشته) بدون کار بنیادی کانمن و تورسکی وجود نداشت. انتشار کتاب کانمن برخی از خلاقانه ترین و اساسی ترین ایده های علوم اجتماعی قرن بیستم را برای طیف گسترده ای از مخاطبان و همین طور اقتصاددانان به تصویر می کشد.
مغز دو سیستمی
کتاب کانمن حول استعاره سیستم 1 و سیستم 2، برگرفته از استانویچ و وست (2000) سازماندهی شده است. همان طور که از عنوان کتاب پیداست، سیستم 1 مربوط به سریع فکر کردن است و سیستم 2 با تفکر کند، حساب شده و آهسته سر و کار دارد. کانمن سیستم 1 را به طرق مختلف توصیف می کند؛ این سیستم شهودی، خودکار، ناخودآگاه و بی دردسر است و از طریق تداعی و شباهت به سوالات به سرعت پاسخ می دهد. از طرفی غیر آماری، ساده لوح و اکتشافی است. ما در بسیاری از امور روزمره از سیستم 1 استفاده می کنیم.در مقابل، سیستم 2 چیزی است که اقتصاددانان فکر می کنند: آگاهانه، کند، کنترل شده، عمدی، پرتلاش، آماری، مشکوک و تنبل است (استفاده از آن پرهزینه است). بسیاری از تحقیقات کانمن و تورسکی با سیستم 1 و پیامدهای آن برای تصمیماتی که مردم می گیرند، سروکار دارد. برای کانمن، سیستم 1 تصمیم گیری «عادی» را توصیف می کند. در حالی که سیستم 2 در موارد کمی توسط انسان به کار گرفته می شود. کانمن نمی گوید که مردم در تفکر سیستم 2 ناتوان هستند و همیشه از شهود خود پیروی می کنند. سیستم 2 در زمانی که شرایط ایجاب می کند درگیر می شود. در عوض، بسیاری از انتخاب های واقعی ما در زندگی، از جمله برخی از انتخاب های مهم، انتخاب های سیستم 1 هستند و بنابراین در معرض انحرافات اساسی از پیش بینی های مدل اقتصادی استاندارد قرار دارند. سیستم 1 منجر به الهامات درخشان، اما همچنین منجر به خطاهای سیستماتیک نیز می شود. برای نشان دادن، یکی از قانع کننده ترین پرسش های کانمن و تورسکی را در نظر بگیرید که:
فردی توسط یکی از همسایگان به شرح زیر توصیف شده است: «استیو بسیار خجالتی و گوشه گیر است، انسان مفیدی است، اما علاقه بسیار کمی به مردم یا دنیای واقعی دارد. از روحی بردبار و فروتن برخوردار است، به نظم و ساختار نیاز دارد و به جزئیات علاقه دارد. احتمال اینکه استیو کتابدار باشد بیشتر است یا کشاورز؟» اکثر مردم به سرعت پاسخ می دهند که احتمال اینکه استیو کتابدار باشد بیشتر از کشاورز است. این مطمئنا به این دلیل است که استیو بیشتر به یک کتابدار شباهت دارد تا یک کشاورز، و حافظه تداعی کننده به سرعت تصویری از استیو در ذهن ما ایجاد می کند که بسیار شبیه کتابداران است. چیزی که در پاسخ به این سوال به آن فکر نمی کنیم این است که تعداد کشاورزان در ایالات متحده پنج برابر کتابداران است و نسبت کشاورزان مرد به کتابداران مرد حتی بیشتر است (این مطمئنا در ابتدا به ذهن من خطور نکرد.
سوال را سال ها پیش خواندم، و اکنون که دوباره آن را می خوانم به ذهنم خطور نمی کند، مگر اینکه خودم را مجبور به یادآوری کنم). در نتیجه نرخ های پایه به سادگی به ذهن نمی رسد و بنابراین از محاسبه و پاسخ دقیق جلوگیری می کند. در پاسخ به این احتمال که استیو کشاورز است یا نه، سیستم 2 درگیر نمی شود. در مثالی دیگر، از یک گروه از پاسخ دهندگان خواسته می شود (به صورت جداگانه) تعداد کل قتل ها در دیترویت را در یک سال تخمین بزنند. از گروه دیگری خواسته می شود که تعداد کل قتل ها در میشیگان را در یک سال تخمین بزنند. به طور معمول، گروه اول به طور متوسط تعداد بیشتری از قتل ها را نسبت به گروه دوم تخمین می زند. باز هم، تفکر سیستم 1 مشهود است.
دیترویت شهری خشن را تداعی می کند که با قتل های زیادی همراه است. میشیگان تداعی کننده زمین های کشاورزی ایده آل برای رشد محصولات است. بدون مشارکت سیستم 2، این واقعیت که دیترویت خودش در میشیگان است برای گروه دوم پاسخ دهندگان به ذهن خطور نمی کند، که منجر به نقض چشمگیر منطق اساسی در سراسر افراد می شود. این نکته نباید فراموش شود که دامنه های سیستم 1 و سیستم 2 در افراد مختلف متفاوت است.
لنگر انداختن
یکی از دو بخش اصلی آثار کانمن و تورسکی به عنوان «تخمین سرانگشتی» شناخته شده است. این قسمت به طور گسترده به پیش بینی های آماری شهودی می پردازد و نشان می دهد که افراد از روش های اکتشافی یا قوانین سرانگشتی برای حل مسائل آماری استفاده می کنند که اغلب منجر به تخمین ها و پیش بینی های مغرضانه می شود. نام این نوع رفتار اثر لنگر اندازی است. برای نمونه اگر کسی از شما بپرسد که آیا گاندی هنگام مرگش بیش از 100 سال داشت یا خیر، تخمین شما اعداد بالاتری را نشان خواهد داد. در اینجا عدد 100 بدون دلیل منطقی باعث شده که شما حوالی آن عدد لنگر بیندازید و تخمین های خود را به آن نزدیک کنید در حالی که شاید گاندی در 50 سالگی مرده باشد. در آزمایش های آنها افراد حرفه ای به همان میزان مستعد اثر لنگر بودند که دانشجویان بازرگانی. کانمن لنگر انداختن را به عنوان یک مثال افراطی از تفکر سیستم 1 تعبیر می کند، کاشتن یک عدد در سر، آن را به تصمیم گیری های سریع مرتبط می کند.مورد دیگر با مثال بهتر فهمیده می شود، کانمن داستان باشکوهی از افسران نیروی هوایی را به یاد می آورد که به او توضیح می دادند که سختگیری با خلبانان معجزه می کند زیرا وقتی خلبان ها پرواز بدی داشتند و با مجازات مواجه می شدند، پرواز بعدی آنها بهتر بود، اما وقتی پرواز عالی داشتند و مورد تحسین قرار گرفتند، فرود بعدی آنها بدتر بود. برای این افسران ارشد، نقش شانس و در نتیجه بازگشت به میانگین در کیفیت فرود به عنوان توضیح به ذهن نمی آمد. نظریه بازگشت به میانگین در تمام امور روزمره وجود دارد. در بازارهای مالی قابل مشاهده تر است. سیستم 1 گمان می کند که تنبیه یا تشویق علت عملکرد خوب یا بد بوده است در حالی که چیزی به نام بازگشت به میانگین وجود دارد.
نظریه چشم انداز
نظریه چشم انداز شاید مهم ترین بخش تئوری رفتاری کانمن و تورسکی است. این نظریه تاثیرگذارترین مشارکت فکری کانمن و تورسکی بوده است و شایسته آن است که در زمان خود به صورت مفصل و مجزا مورد بررسی قرار گیرد. در یکی از مقالات مهم، نویسندگان جایگزینی برای نظریه استاندارد انتخاب تحت ریسک پیشنهاد کردند که در عین حال کاملا رادیکال و قابل حل بود، آنها از این نظریه برای توضیح تعداد زیادی پازل تجربی برجسته استفاده و مجموعه ای از پازل های جدید را طراحی و اجرا کردند.در نگاهی به گذشته، دشوار است باور کنیم که آن مقاله چقدر مهم بود و چگونه به موفقیت رسید، از طرفی چقدر جدید بوده و تاثیر عمیق آن بر اقتصاد رفتاری چه اندازه بوده است. مثل هر تئوری دیگری، نظریه چشم انداز نیز بر شماری مفروضات مبتنی است، ابتدا، انتخاب های پرخطر بر حسب سود و زیان آنها نسبت به یک نقطه مرجع، که معمولا ثروت و دارایی فرد در وضع موجود است، ارزیابی می شوند. دوم، افراد از باخت گریزان هستند و با توجه به شرط بندی های کوچک در اطراف نقطه مرجع از ریسک کردن می ترسند. ثالثا، افراد در حوزه سود ریسک گریز و در حوزه ضرر ریسک پذیرند.
آنچه گفته شد با مثال مشخص تر می شود، مثلا سوال زیر را در نظر بگیرید، کدام را ترجیح می دهید؟ باخت قطعی 900 دلار یا احتمال 90درصد باخت 1000 دلار؟ نتایج آزمایش های آنها نشان می دهد که افراد در حوزه باخت و ضرر ریسک پذیرند بنابراین اکثریت گزینه دوم یعنی احتمال باخت را انتخاب می کنند. همین مساله برای حوزه سود کاملا برعکس است، اکثریت افراد در حوزه سود، ریسک گریزند و دریافت قطعی 900 دلار را بر 90درصد احتمال دریافت 1000 دلار ترجیح می دهند.
با فرض اینکه نقطه مرجع هم در اینجا صفر است (شخص هیچ پولی ندارد). در نگاه انسان عقلایی، هر دو مورد بالا در واقع یکی است اما از نظر انسان عادی با سیستم 1 قضیه این طور نیست. آدم های توصیف شده در نظریه چشم انداز را تاثیرات احساسی فوری حاصل از برد و باخت هدایت می کند، نه چشم انداز بلندمدت دارایی و منفعت.
این تئوری آنها را به نظریه چشم انداز و مفهومی به نام تنفر از باخت رساند و باعث شد این اصل روان شناسی که باخت ها دو برابر سودها اثر روحی و روانی دارد مورد تایید قرار گیرد. کانمن و تورکسی در نهایت متوجه شدند که تمرکز آنها بر تغییرات دارایی راهی به کشف یک موضوع جدید باز کرده است و این زمانی بود که آموس تورسکی ناگهان پرسید: پس باخت ها چه می شوند؟
فرض اول نظریه چشم انداز احتمالا رادیکال ترین فرضیه است. بر این باور است که افراد به جای ادغام همه گزینه های پرخطر در حالت های ثروت نهایی، همان طور که تئوری استاندارد ایجاب می کند، شرط بندی های مخاطره آمیز را به صورت محدود از نظر سود و زیان آنها نسبت به یک نقطه مرجع تنظیم و ارزیابی می کنند.
کانمن و تورسکی در مقاله خود در سال 1979 به این نکته توجه نکردند که نقطه مرجع چیست، اما به خاطر سادگی، آن را ثروت فعلی در نظر گرفتند. با این حال، در یک مقاله علمی در سال 1981، آنها در ارائه یک دیدگاه روان شناختی از نقطه مرجع بسیار فراتر رفتند: نقطه مرجع معمولا حالتی است که فرد با آن سازگار شده است. گاهی اوقات توسط هنجارها و انتظارات اجتماعی تعیین می شود. گاهی اوقات با سطحی از آرزو مطابقت دارد که ممکن است واقع بینانه باشد یا نباشد. بنابراین، نقطه مرجع به عنوان بخش نسبتا نامشخصی از نظریه کانمن و تورسکی، یعنی معیار «زمینه» آنها که در آن تصمیم ها گرفته می شود، باقی می ماند. کوزگی و رابین (2006) پیشنهاد می کنند که نقاط مرجع باید انتظارات منطقی از مصرف آینده باشد، پیشنهادی که تفکر حساب شده را به همراه دارد. فرض دوم تئوری چشم انداز، ضرر گریزی است. این الهام از یک آزمایش اساسی و به طور شهودی جذاب است که در آن افراد از شرط بندی که به آنها 60درصد احتمال برنده شدن یک دلار و 40درصد احتمال از دست دادن یک دلار را می دهد خودداری می کنند. کانمن این فرض را با ذکر این نکته توجیه می کند که از نظر بیولوژیکی، خسارات و باخت ممکن است تا حدی در آمیگدال مغز به همان روشی که تهدیدها پردازش شوند، پردازش شوند.
کانمن و تورسکی این فرض را به عنوان پیچیدگی در تابع ارزش در اطراف نقطه مرجع مدل کردند. در ساده ترین نسخه ، نظریه چشم انداز گاهی به صورت گرافیکی با یک تابع خطی تکه ای، با شیب 1 بالای مبدا و 2 زیر مبدا (نقطه مرجع) و یک پیچیدگی در مبدا ارائه می شود که بیزاری از باخت را نشان می دهد. کانمن، ضرر گریزی را مهم ترین سهم نظریه چشم انداز در اقتصاد رفتاری می داند، شاید به این دلیل که از آن برای توضیح اثر مالکیت استفاده شده است. (یافته ها، چه در آزمایشگاه و چه در میدان، نشان می دهد که افراد قیمت بسیار بالاتری برای شیئی که مالک آن هستند نسبت به تمایلشان به پرداخت برای آن زمانی که مالک آن نیستند در نظر می گیرند که به اثر مالکیت معروف است). فرض سوم این است که رفتار در حوزه سود ریسک گریز (مانند تئوری استاندارد) و در حوزه ضرر ریسک پذیر است. انگیزه آن آزمایش هایی است که در آن افراد یک قمار را با احتمال 50درصد از دست دادن 1000 دلار در مقابل اطمینان از باخت 500 دلار انتخاب می کنند.
این فرض حمایت های تجربی مختلفی را دریافت می کند، هرچند نه کامل (تالر و جانسون 1990)، و در توسعه نظریه چشم انداز نقش تاحدودی مهم داشته است. این نظریه در کل یک تابع S شکل معکوس است که احتمالات هدف را به وزن تصمیم گیری تبدیل می کند، یعنی احتمالات منفی دو برابر احتمالات مثبت (بالای نمودار) اهمیت دارند. شواهد مورد استفاده برای توجیه این فرض، وزن بیش از حدی است که مردم برای رویدادهای بسیار بعید اما شدید قائل می شوند، مثلا آنها برای بلیت های بخت آزمایی هزینه زیادی می پردازند، بیش از حد برای بیمه پرواز در فرودگاه پرداخت می کنند یا از حوادث در نیروگاه های هسته ای نگران هستند. تئوری چشم انداز یک مدل انتخابی بسیار مفید است زیرا شواهد زیادی را به همراه دارد و بسیار ساده است. این مکانیزم های سیستم 1 است که نحوه نمایش یک مشکل را در ذهن ما شکل می دهد. این نظریه به طور گسترده ای در اقتصاد استفاده شده و خواهد شد. بدون شک اقتصاد رفتاری با کانمن آغاز نشده و با او نیز به اتمام نرسیده است، اما به دور از انصاف علمی است اگر نقش کانمن را در ایجاد و شکل دادن به مسیر اقتصاد رفتاری و تخریب مرز میان روان شناسی و اقتصاد نادیده بگیریم. جامعه دانشگاهی اقتصاد همواره به یاد او خواهد بود.