پست عشقی احسان علیخانی / 90 روز برای فراموش کردنت گریه کردم!
احسان علیخانی مجری پرطرفدار پستی با مضمونی تلخ و عاشقانه برگرفته از مطالب یک کتاب گذاشته بود که در آن زمان با واکنش شدید کاربران مواجه شد که در نهایت وی مجبور شد توضیحاتی درباره آن بدهد
سایت رکنا نوشت: احسان علیخانی مجری جوان و بسیار کاربلد کشورمان است. برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی در ایام ماه رمضان بسیار به دلها نشست. همچنین مسابقه "عصر جدید" به تهیه کنندگی و اجرای احسان عیخانی مخاطبان زیادی داشت.
احسان علیخانی نوشته بود:
بهت گفتم:اگر تو دروغ باشی، تموم میشم... ناامیدم کنی، میمیرم... هم دروغ بودی هم ناامیدم کردی، تموم شدم، اما نَمُردَم، گریه کردم، زار زدم، قرص خوردم، مریض شدم، کَمَرَم شکست، اما نَمُردَم.
اون بالایی صِدام کرد، گفت:بلند شو، من هستم، هر چی بشه من هستم، نترس، بلند شو ... بلند شدم، سخت بود، اما بلند شدم، با چشمهای تار، با دستِ لرزان، با سر گیجههای مداوم، با پاهای خسته، با خندهای مصنوعی به مردم، با کتُ و شلوارِ زورکی به تَنَم... گذشت، ۹۰ روز گذشت و من با زخمی که زدی با دردی که دادی رفیق شدم حتی دوستشون دارم، چون از تو دارم رفیق...
پیرم کردی، اما بزرگ شدم، انقدر که دیگر هیچ خبری شوکه ام نمیکند ... من تو را بخشیدم، اما فراموش نمیکنم چه کردی با من، بخشیدم، چون نمیخواهم شبیه تو سنگدل باشم، من بخشیدم، اما حسابِ تو و آن بالایی باقیست ...
دروغ، حیله و نیرنگهایت من را فریب داد، اما نقشه تو برای اون بالایی چیست؟! تمام عمر جا خالی دادی، مواظب لحظهای باش که بی هوا میآید... همه میمیریم و چیزی برای بُردن نداریم، اما من حداقل زخم و دردی که تو به من هدیه دادی را با خود میبرم برای اون بالایی، شاید دیوانگیهایم را ببخشد، تو که طبیب نبودی شاید اون بالایی طبیب زخم من شد، که حتما میشود...
راستی این روزها امید و زندگی کدام بیچارهای هستی؟ بهش رحم کن و نقابَت را زودتر بردار، اجازه بده زودتر با دردَش آشنا شود، این روزها از آدمهای بدون درد بیزارم، چون بدون درد زندگی از معنا خالیست، جهان از شعر خالیست، تنهایی از دعا خالیست، آدمِ برای حرف زدن با اون بالایی خالیست، و من بدون درد از خودم خالی میشوم، درد به درد میخورد رفیق، کاش با دردهایت رفیق میشدی که به آدمها زخم نزنی،ای کاش، اما افسوس که دردهایت را پشتِ هزار دروغ رنگی پنهان میکنی ...
حداقل مواظب هدیه کریسمَسی که بهت دادم باش، بابانوئل در گوی ِ شیشهای با موسیقی ِ قبلِ خواب، هر بار که میبینیش به این فکر کن که چقدر دنیایِ کوچکی داری، انقدر که همیشه باید با دروغ از مردم عشق و احترام دزدی کنی... بی خیال رفیق، ممنونم به خاطر آشتی دادنم با اون بالایی... با احترام: (رَوی، وکیل دادگستری)
توضیح: دوستان این صرفا یک متنِ و مربوط به یک نویسنده اسپانیایی و من از لحن و ادبیاتش خوشم اومد، همین، جان ماماناتون، لطفا داستان و افسانه نسازید و به من ربطش ندید، که من بتونم بدون دغدغه هر از گاهی متن یا شعر بزارم.