مادر برای دختر خواندهاش با سندرم داون لباسهای دوستداشتنی میسازد و همه را به گریه میاندازد!
بدون شک، فرزندخواندگی یک تصمیم جدی است که والدین آینده باید آن را آماده کنند. اما برای کسانی که تصمیم دارند کودکی با نیازهای ویژه را به فرزندخواندگی بپذیرند، این مرحله مسئولیت بیشتری دارد.
اینجا در مجله هنری دلگرم ، میخواهیم داستانی از یک مادر فوقالعاده فداکار، کاترینا را برای شما تعریف کنیم، که دختری مبتلا به سندروم داون را به فرزندی پذیرفت و هدف زندگیاش این بود که دختر کوچکش را با زیبایی و عشق مطلق احاطه کند. خوشحال می شویم که با ما در مورد این خانواده الهام بخش بیشتر بدانید.
فرزندخواندگی برای مدت طولانی آرزوی کاترینا بوده است.
در کودکی، کاترینا تصمیم گرفت که فرزندانش را به فرزندخواندگی بپذیرند، زیرا بسیاری از بچه ها به خانواده ای دوست داشتنی نیاز دارند. زمانی که او و همسرش روند تبدیل شدن به والدین رضاعی را آغاز کردند، هنوز نمی دانستند که فرزندی با نیازهای ویژه را به فرزندی قبول خواهند کرد.
آنها یک نوزاد کوچک و سالم میخواستند، درست مانند کسانی که اغلب در ویدیوهای مربوط به فرزندخواندگی در تلویزیون نشان داده میشوند. اما بعداً متوجه شدند که یک لیست انتظار 5 ساله برای پذیرش چنین کودکانی وجود دارد.
والدین آینده می خواستند به کسانی کمک کنند که به آن نیاز داشتند ، کسانی که توسط دیگران گرفته نمی شدند، کسانی که در 4 دیوار نشسته می ماندند و هرگز به عنوان یک فرزند خوانده نمی خواستند. آنها مجبور نبودند زیاد فکر کنند که چه کسی را قبول کنند. در بانک اطلاعاتی کودکان بی سرپرست، هر دومین کودک مبتلا به سندرم داون بود. و لیزا، دختر آینده آنها، غیرمعمول ترین بود و شبیه یک قهرمان کارتونی کوچک بود.
برای کاترینا خیلی عجیب بود که به ملاقات فرزند دیگری برود. اما در نگاه اول متوجه شد که غریبه نیست. او دختر آنها بود. اغلب گفته می شود که والدین خوانده می توانند بلافاصله فرزند خود را احساس کنند.
و برای کاترینا خیلی سخت بود که بدون لیزا به خانه برود. او گفت که در تمام مسیر خانه گریه کرده است. به نظرم می رسید که دارم به او خیانت می کنم و او را در یتیم خانه تنها می گذارم. اما قبل از اینکه همه با هم به خانه برویم، فقط باید تمام مدارک را تکمیل میکردیم. و در مورد لیزا، او هنوز باید یاد می گرفت که چگونه احساسات خود را نشان دهد. به هر حال، بچههای یتیمخانهها حتی وقتی احساس بدی میکنند گریه نمیکنند.
لیزا به مادرش الهام داد که شروع به ساخت لباس های گیج کننده او کند. کاترینا می خواست یک افسانه در مورد دخترش بسازد. و اگر در زندگی این همیشه امکان پذیر نبود ، پس در عکس ، قطعاً یک ماجراجویی مسحورکننده بود.
لیزا، مانند اکثر دختران کوچک، لباس های جدید خود را دوست دارد. او می تواند نیم روز لباس های مختلف را امتحان کند و جلوی آینه بچرخد. و عکس گرفتن برای او مثل یک بازی است. والدین هرگز لیزا را مجبور نمی کنند کاری را که او نمی خواهد انجام دهد. اگر او حوصله ژست گرفتن را نداشته باشد، همه چیز را به روز دیگری منتقل می کنند.