متروک


متروک

زیر باران راه رفتن توی دالون های سرد آخرش هم می شوم از هر کسی ،هر چیز طرد در شبی با چشم بندی، کور رفتم در مسیر از خودم پرسیده ام : کو مقصدت ای خوابگرد؟ روی پایت کاش راحت گریه می کردم عزیز حیف اما...

زیر باران راه رفتن توی دالون های سرد
آخرش هم می شوم از هر کسی ،هر چیز طرد

در شبی با چشم بندی، کور رفتم در مسیر
از خودم پرسیده ام : کو مقصدت ای خوابگرد؟

روی پایت کاش راحت گریه می کردم عزیز
حیف اما زندگی باید کند با درد ، مرد

بید مجنونم، رها در باد ها با خاطرات
سمت من ای قاصدک با خاطراتم بازگرد

شهرکی متروکه ام یا مرده ای بی روح و ذهن
مانده از این هیچ کس یک مرگ و صد ها سالگرد

صحنه ای تاریک از اوجم ،هبوطی رو به خاک
اوج می گیرم به اعماقم،به روحم ، سمت درد


مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!