نمیدانم...


نمیدانم...

چشمانت ابری آسمان شب ، من باران ندیده ام آرام تر می گذرم نجوای نام تو را شنیده ام نمی دانم این گلوی نفس بریده در گیر و دار کیست تو ساکن روان منی ، منم که همیشه دیر رسیده ام

چشمانت ابری آسمان شب ، من باران ندیده ام
آرام تر می گذرم نجوای نام تو را شنیده ام
نمی دانم این گلوی نفس بریده در گیر و دار کیست
تو ساکن روان منی ، منم که همیشه دیر رسیده ام


وقتی انسانیت تهی باشد