چه کردی


چه کردی

جمعی به تو مشغول وُ هَم از خود به کنارند ای یار چه کردی که چنین مست و خمارند زان وقت شدم حضرت دلدار دچارت انگار که مرغان دل آرام ندارند چون باز شود پنجره‌ی شب به خیالم بوفان همه بر گرده‌ی دیوار...


جمعی به تو مشغول وُ هَم از خود به کنارند
ای یار چه کردی که چنین مست و خمارند

زان وقت شدم حضرت دلدار دچارت
انگار که مرغان دل آرام ندارند

چون باز شود پنجره‌ی شب به خیالم
بوفان همه بر گرده‌ی دیوار سوارند

این قدر به دندان نفشار آن لب سرخت
هی دل نبر از دل بخدا خون انارند

شاتوت لبت تیغ زده بر جگر خلق
چشمان تو مضمون غزل‌های بهارند

بر باد نده عقرب زلفت که زند نیش
صد چهره‌ی گلگون به خمش جان بسپارند

من دانم و دل داند و صیاد بداند
پروانه دلان طعمه‌ی نورند و شکارند

بیداد، فلک رحم ندارد چه توان کرد
گویند که دل سوختگان بر سر دارند

با جور و جفای تو مدارا کنم اما
ای کاش که سلطان مرا بنده گمارند


2

چندیست به دنبال خودم گم شده‌ام دوست
مظنون به آن قصه‌ی گندم شده‌ام دوست

بس خسته از این مرغ هوس بر سر دوشم
حرف دهن جمله‌ی مردم شده‌ام دوست

رفتم به درون و بشدم در پی دیدار
از شوق سحر در پی انجم شده‌ام دوست

دیدم ته جامم رخ خود در تو دم صبح
تسلیم به آیین مِی و خُم شده‌ام دوست

بستم به کمر آتش زنار چو‌ آن شیخ
در کعبه‌ی مقصد به تو مُحرم شده‌ام دوست







متن زیبا برای شب یلدا با جملات بسیار زیبا و دلنشین