(:(باز هم شب شد):) 2

به نام خالق هستی باز هم شب شد شب هنگام غم دیرینه یاد کرد مرا بی آنکه پرسد کجا بودم انگار ماه هم زین غم آشکار آگاه بود زیبا تر از همیشه میدرخشید و زیبایی اش را که انگشت نشان بود به رخ...
به نام خالق هستی
باز هم شب شد
شب هنگام
غم دیرینه یاد کرد مرا
بی آنکه پرسد کجا بودم
انگار ماه هم
زین غم آشکار آگاه بود
زیبا تر از همیشه میدرخشید
و زیبایی اش را
که انگشت نشان بود
به رخ میکشید
(موحدی)
بهار سال
1403
باز هم شب شد
شب هنگام
غم دیرینه یاد کرد مرا
بی آنکه پرسد کجا بودم
انگار ماه هم
زین غم آشکار آگاه بود
زیبا تر از همیشه میدرخشید
و زیبایی اش را
که انگشت نشان بود
به رخ میکشید
(موحدی)
بهار سال
1403