کاش میشد...
کاش میشد لحظه ای با دلم خلوت کنم از نگاه واز شُکوه و از صدایت بادلم صحبت کنم کاش میشد لحظه ها را در بغل انباشت کرد در سکوت و در فراق برداشت کرد کاش میشد اختران در روز دید خوشه یِ پروین را از نور...
کاش میشد لحظه ای با دلم خلوت کنم
از نگاه واز شُکوه و از صدایت بادلم صحبت کنم
کاش میشد لحظه ها را در بغل انباشت کرد
در سکوت و در فراق برداشت کرد
کاش میشد اختران در روز دید
خوشه یِ پروین را از نور چید..
کاش میشد جایِ تیشه ریشه داشت
جایِ گریه در فراق اندیشه داشت...
از نگاه واز شُکوه و از صدایت بادلم صحبت کنم
کاش میشد لحظه ها را در بغل انباشت کرد
در سکوت و در فراق برداشت کرد
کاش میشد اختران در روز دید
خوشه یِ پروین را از نور چید..
کاش میشد جایِ تیشه ریشه داشت
جایِ گریه در فراق اندیشه داشت...