هجوم زندگی
در سرم سالهاست جنگ تحمیلی ست از زمانی که نوجوانی ام رد شد من بدونِ دفاع و زندگی بی رحم روبروی جوانی ام سد شد به اسیری گرفت آرزوهامان صبرم از حدِ میتوانیم رد بهر نسلی که تا خوشی می دید غم فزون...
در سرم سالهاست جنگ تحمیلی ست
از زمانی که نوجوانی ام رد شد
من بدونِ دفاع و زندگی بی رحم
روبروی جوانی ام سد شد
به اسیری گرفت آرزوهامان
صبرم از حدِ میتوانیم رد
بهر نسلی که تا خوشی می دید
غم فزون از هزار و سیصد شد
لاهه نه ،میتوان رفت پیش خدا
که چرا اختلاف این حد شد؟
ترکشِ داغ و تیزِ اقتصادِ مریض
از تن و جان و استخوانمان رد شد
از زمین و زمان برایمان بارید
آخرِ حال و روزمان بد شد...
از زمانی که نوجوانی ام رد شد
من بدونِ دفاع و زندگی بی رحم
روبروی جوانی ام سد شد
به اسیری گرفت آرزوهامان
صبرم از حدِ میتوانیم رد
بهر نسلی که تا خوشی می دید
غم فزون از هزار و سیصد شد
لاهه نه ،میتوان رفت پیش خدا
که چرا اختلاف این حد شد؟
ترکشِ داغ و تیزِ اقتصادِ مریض
از تن و جان و استخوانمان رد شد
از زمین و زمان برایمان بارید
آخرِ حال و روزمان بد شد...