آرزوی فراموشی


آرزوی فراموشی

نه به تاریکی شب نه به نورانی صبح یک قدم رفته زِ شب یک قدم تا به سحر ... آن قدم یاد تو بود آن زمان بود... یادم هست که نه خورشید طلوع و نه از شب، رنگی یادم هست... آن زمان بود،...

نه به تاریکی شب نه به نورانی صبح
یک قدم رفته زِ شب یک قدم تا به سحر
... آن قدم یاد تو بود
آن زمان بود ... یادم هست
که نه خورشید طلوع و نه از شب، رنگی
یادم هست ... آن زمان بود، سرانجام سفر می گفتند
یادم هست ... که قدم با قدمت، آه یکی بود... یکی
نه زِ تنهایی شب می خواندند و نه از رنگ به رنگ خورشید، آن دم صبح
... آن قدم یاد تو بود
یک قدم رفته زِ شب یک قدم تا به سحر



مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!