شعر بی الهام
هزاران بوسه ی ناچیده بر لب هام جا مانده درونم شعرهای سست و بی الهام جا مانده تمام زندگی بی عشق یک سو تفاهم بود که در تکرار بی معنای صبح و شام جا مانده وقوع آرزوهایم فقط در خواب ممکن شد که آنجا ماه...
هزاران بوسه ی ناچیده بر لب هام جا مانده
درونم شعرهای سست و بی الهام جا مانده
تمام زندگی بی عشق یک سو تفاهم بود
که در تکرار بی معنای صبح و شام جا مانده
وقوع آرزوهایم فقط در خواب ممکن شد
که آنجا ماه سیمایی پری اندام جا مانده
من امشب آمدستم وام بگذارم ولی افسوس
شکسته جام و تلخ ست کام و دینِ وام جا مانده
هزاران نکته ی ناگفته دارم توی اشعارم
عوام و کوچه بازاری، که در دشنام جا مانده
شکستِ آخرینِ قهرمانی رو به پایانم
که بر خاک است و در الفاظ ننگ و نام جا مانده
نیامد آنکه رسم کهنه ی چشم انتظاری را
نصیبم کرد و پیدایش نشد، آخر کجا مانده
محمدحسین ناطقی
درونم شعرهای سست و بی الهام جا مانده
تمام زندگی بی عشق یک سو تفاهم بود
که در تکرار بی معنای صبح و شام جا مانده
وقوع آرزوهایم فقط در خواب ممکن شد
که آنجا ماه سیمایی پری اندام جا مانده
من امشب آمدستم وام بگذارم ولی افسوس
شکسته جام و تلخ ست کام و دینِ وام جا مانده
هزاران نکته ی ناگفته دارم توی اشعارم
عوام و کوچه بازاری، که در دشنام جا مانده
شکستِ آخرینِ قهرمانی رو به پایانم
که بر خاک است و در الفاظ ننگ و نام جا مانده
نیامد آنکه رسم کهنه ی چشم انتظاری را
نصیبم کرد و پیدایش نشد، آخر کجا مانده
محمدحسین ناطقی