خورشید
در خشکسال عشق و صلح و مهربانی ای کاش یک شب نم نم باران بگیرد سِحر و طلسمِ ماتم و مرگ و تباهی در پرتو خورشید حق پایان بگیرد درد هزاران دشنه بر دلهاست ای کاش این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد مانند تفتان...
در خشکسال عشق و صلح و مهربانی
ای کاش یک شب نم نم باران بگیرد
سِحر و طلسمِ ماتم و مرگ و تباهی
در پرتو خورشید حق پایان بگیرد
درد هزاران دشنه بر دلهاست ای کاش
این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد
مانند تفتان ساکت اما در گداز است
ای وای بر روزی که از نو جان بگیرد
بر می کند بنیان ظالم آه مظلوم
خون، عاقبت دامان جلادان بگیرد
ای کاش یک شب نم نم باران بگیرد
سِحر و طلسمِ ماتم و مرگ و تباهی
در پرتو خورشید حق پایان بگیرد
درد هزاران دشنه بر دلهاست ای کاش
این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد
مانند تفتان ساکت اما در گداز است
ای وای بر روزی که از نو جان بگیرد
بر می کند بنیان ظالم آه مظلوم
خون، عاقبت دامان جلادان بگیرد