استحاله
مرا ز دست تو جز آه و ناله نباشد ز غنچه ی لب تو بوسه ای حواله نباشد دلیل شبنم و ژاله ز باغبان پرسی؟ به برگ گل منگر تا که ژاله نباشد به خود نهیب زنم، مرد، عاشقانه چرا؟ غزل بگوئی و آخر مچاله نباشد ز...
مرا ز دست تو جز آه و ناله نباشد
ز غنچه ی لب تو بوسه ای حواله نباشد
دلیل شبنم و ژاله ز باغبان پرسی؟
به برگ گل منگر تا که ژاله نباشد
به خود نهیب زنم، مرد، عاشقانه چرا؟
غزل بگوئی و آخر مچاله نباشد
ز دیده خونم و دستم پیاله میگردد
نشد که خون دلم در پیاله نباشد
نه فرق ظاهر و باطن در عاشقان بینی
ریا و خدعه که در این سلاله نباشد
بدون مکتب عشاق دامنم بگرفت
شرار عشق،که در بحث و در مقاله نباشد
برون ز میکده رفتم که صاف و پاک بگردم
رهم به دیر ندادند ، که استحاله نباشد
شوم ز پرده برون پرده دگر بزنم
دعا کنیم کسی در پی زباله نباشد
ز غنچه ی لب تو بوسه ای حواله نباشد
دلیل شبنم و ژاله ز باغبان پرسی؟
به برگ گل منگر تا که ژاله نباشد
به خود نهیب زنم، مرد، عاشقانه چرا؟
غزل بگوئی و آخر مچاله نباشد
ز دیده خونم و دستم پیاله میگردد
نشد که خون دلم در پیاله نباشد
نه فرق ظاهر و باطن در عاشقان بینی
ریا و خدعه که در این سلاله نباشد
بدون مکتب عشاق دامنم بگرفت
شرار عشق،که در بحث و در مقاله نباشد
برون ز میکده رفتم که صاف و پاک بگردم
رهم به دیر ندادند ، که استحاله نباشد
شوم ز پرده برون پرده دگر بزنم
دعا کنیم کسی در پی زباله نباشد