عشق وعاشقی
مادرت فهمیده دیروز، کنار هم بودیم؛ آری بخدا روح من از مادرم خبردار نبود، باتوام؛ نمیدونستم امروز جمعه باور میکنی مادرم روزهای جمعه، باخالهام میروند، بازار جمعه، دعوا کرد دیشب بامن، گفت؛ باز بااون...
مادرت فهمیده دیروز، کنار هم بودیم؛ آری
بخدا روح من از مادرم خبردار نبود،
باتوام؛ نمیدونستم امروز جمعه باور میکنی
مادرم روزهای جمعه، باخالهام میروند، بازار جمعه،
دعوا کرد دیشب بامن، گفت؛ باز بااون پسره بودی؟
آن که یکبار، از مرامش نیش خوردی، را نبخش
ای یار؛ تو این رابطه هر چه تو خرج کردی
حرف منت نیست، اما من صدبرابر پس دادم
من شاعر؛ دوست دارم تو را، وجود منی
همیشه در قلب منی، تو چی بمانی، تو چه نمانی
علی این غزل و شعر شما چیست، برابر؟ میگویی
گفتمش؛ تو همون ساده بگو؛ عاشقتم؛خیلی
آقایی
بخدا روح من از مادرم خبردار نبود،
باتوام؛ نمیدونستم امروز جمعه باور میکنی
مادرم روزهای جمعه، باخالهام میروند، بازار جمعه،
دعوا کرد دیشب بامن، گفت؛ باز بااون پسره بودی؟
آن که یکبار، از مرامش نیش خوردی، را نبخش
ای یار؛ تو این رابطه هر چه تو خرج کردی
حرف منت نیست، اما من صدبرابر پس دادم
من شاعر؛ دوست دارم تو را، وجود منی
همیشه در قلب منی، تو چی بمانی، تو چه نمانی
علی این غزل و شعر شما چیست، برابر؟ میگویی
گفتمش؛ تو همون ساده بگو؛ عاشقتم؛خیلی
آقایی