هیس
من اگر شعر ندارم تو برایم بنِویس بنِویس از غزلت شاد شود دیده ی خیس تو بیا کاتب این عشق بشو تا من هم خوشنویسیِ تو را قاب کنم قابِ نفیس خانه ام با تو بهشت است بهشتی زیبا در زمین ساخته ای جلوه ی باغِ...
من اگر شعر ندارم تو برایم بنِویس
بنِویس از غزلت شاد شود دیده ی خیس
تو بیا کاتب این عشق بشو تا من هم
خوشنویسیِ تو را قاب کنم قابِ نفیس
خانه ام با تو بهشت است بهشتی زیبا
در زمین ساخته ای جلوه ی باغِ پردیس
نه شهابی و نه مهتاب چه نامی ست تو را
واژه ای نیست به ناچار بگویم مهدیس
یا که نقاشیِ یک قلب به دیوار بکش
عاشقی را تو بِکش پیشِ کمانِ چل گیس
خواهشِ مهرِ مرا لطف نمود امضا کرد
نفسم گشته و هر روز مرا یار و انیس
زیرِ آن قاب نوشتم به رقیبانِ قلم
تا غزل های دگر مشق شما باشد هیس
میثم علی یزدی
بنِویس از غزلت شاد شود دیده ی خیس
تو بیا کاتب این عشق بشو تا من هم
خوشنویسیِ تو را قاب کنم قابِ نفیس
خانه ام با تو بهشت است بهشتی زیبا
در زمین ساخته ای جلوه ی باغِ پردیس
نه شهابی و نه مهتاب چه نامی ست تو را
واژه ای نیست به ناچار بگویم مهدیس
یا که نقاشیِ یک قلب به دیوار بکش
عاشقی را تو بِکش پیشِ کمانِ چل گیس
خواهشِ مهرِ مرا لطف نمود امضا کرد
نفسم گشته و هر روز مرا یار و انیس
زیرِ آن قاب نوشتم به رقیبانِ قلم
تا غزل های دگر مشق شما باشد هیس
میثم علی یزدی