چند قطره مهربانی


چند قطره مهربانی

در قحطی عاطفه در غریبی محبت چند جرعه مهربانی تمنا کردم رشک بردم در غربت روزگار اشک ریختم در بازار کساد مروت اندکی نیاز به تنفس دارم نفسم تنگ و جانم به شمارش خرده هوشی مانده در ذهنم انگاری همه...

در قحطی عاطفه
در غریبی محبت
چند جرعه مهربانی تمنا کردم
رشک بردم در غربت روزگار
اشک ریختم در بازار کساد مروت
اندکی نیاز به تنفس دارم
نفسم تنگ و جانم به شمارش
خرده هوشی مانده در ذهنم
انگاری همه غریبه اند
آشنایی در دور دست سو سو میزند
شاید آنم به دنبال چند قطره مهربانی است
کاش تشنگان عشق
در سبوح خویش
چند تکه نان
از جنس تمنا داشتند
تا شاید رفع گرسنگی کند
در این برهوت قحطی مهر
باز خوشم
که در کودکی چند سبد گل رز
سر چهارراه به دخترکی دادم
شاید الان به لبخندی بستانم
تا به بچه‌های کار
شاخه گلی به طراوت شادی بدهم
تا بفروشند
و بجایش مهربانی بخرند
من در حسرت
چند قطره مهربانی ام
باغچه روحم نیاز به آبیاری دارد
مقداری رحم و عاطفه می طلبد


زیباترین و شادترین عکس نوشته های شب یلدا