جادوگر...
![جادوگر... جادوگر...](https://shereno.com/members/member-pic/81/81452.jpg)
جادوی کوه چنگ در سنگ زدیم پنجه در پنجه ی کوه تا غنیمت ببریم برفها راارزان کوه هم یادش بود باربر دوش عمری پیرمردی لرزان برفها را می برد و چنین می دزدید چشمه های جوشان کاسه ای شیر ،کمی نان و...
جادوی کوه
چنگ در سنگ زدیم
پنجه در پنجه ی کوه
تا غنیمت ببریم
برفها راارزان
کوه هم یادش بود
باربر دوش عمری
پیرمردی لرزان
برفها را می برد
و چنین می دزدید
چشمه های جوشان
کاسه ای شیر ،کمی نان و نمک
رزق او بود از این برف کشان
خبری از رد پای کبکی
که سر از برف برون آورده
خبر از هوبره های عاشق
خبراز آهوی مشکین چشمی
کوه هم یادش بود
قصه ی دخمه ی آن راهزنان
که دودمَن،برف به آتش دادند
و کمی آب برای قلیان
چای گرمی می شد
پیر مرد قصه ،تک و تنها
در امان بود آنجا
برف می برد زمستان و بهار
از دل کوهستان
برفها تا بودند
پیرمرد ما بود
پیرمرد ما مرد
برفها آب شدند
چشمه هایی جوشان
مردمانی سرمست
غافل از حرکت و این چرخ زمان
جای پیران خالی ، جای آن جادوگر
یاد جادویی برف ،
در دل دره و کوه
سوز و سرما باقیست
جای برف و بوران
( کاظمی ، ش،،ک)؛بوانات 1384
چنگ در سنگ زدیم
پنجه در پنجه ی کوه
تا غنیمت ببریم
برفها راارزان
کوه هم یادش بود
باربر دوش عمری
پیرمردی لرزان
برفها را می برد
و چنین می دزدید
چشمه های جوشان
کاسه ای شیر ،کمی نان و نمک
رزق او بود از این برف کشان
خبری از رد پای کبکی
که سر از برف برون آورده
خبر از هوبره های عاشق
خبراز آهوی مشکین چشمی
کوه هم یادش بود
قصه ی دخمه ی آن راهزنان
که دودمَن،برف به آتش دادند
و کمی آب برای قلیان
چای گرمی می شد
پیر مرد قصه ،تک و تنها
در امان بود آنجا
برف می برد زمستان و بهار
از دل کوهستان
برفها تا بودند
پیرمرد ما بود
پیرمرد ما مرد
برفها آب شدند
چشمه هایی جوشان
مردمانی سرمست
غافل از حرکت و این چرخ زمان
جای پیران خالی ، جای آن جادوگر
یاد جادویی برف ،
در دل دره و کوه
سوز و سرما باقیست
جای برف و بوران
( کاظمی ، ش،،ک)؛بوانات 1384