باب المراد


باب المراد

آه و افسوس که در گوشه بغداد تو یار نبود جز چند کبوتر به تو جانا ،که غم خوار نبود شد قاتل تو همسر تو وای خدا جان آن رونق دین بود،مگر آن خود دلدار نبود شیعیان آید ، باب المراد جان می دهد یک نفر یار...

آه و افسوس که در گوشه بغداد تو یار نبود
جز چند کبوتر به تو جانا ،که غم خوار نبود

شد قاتل تو همسر تو وای خدا جان
آن رونق دین بود،مگر آن خود دلدار نبود

شیعیان آید ، باب المراد جان می دهد
یک نفر یار مگر در کنج آن دیوار نبود

یارب آن غنچه پژمرده ما کو چه شد
بهره آن تازه جوان جز خود دادار نبود

از صدای ناله اش قدسیان نالان شد اند
جز صدای کف و دف در گوش آن غدار نبود

زهر سوزاند جگرت ای میوه قلب رضا
مگر آن لحظه رضا در پیش تو زار نبود

جسم پاکش زیر نور آمد چون جسم حسین
مثل جدش در میان گله کفتار نبود

مثل جدش سر او بر نیزه عدوان نرفت
خواهرش در جمع گرگ وکوچه و بازار نبود

سرباز به رضای سرود ای مه جانان
آن نوکر تو ، از غم تو ، مگر سار نبود ؟

علیرضا چریکی متخلص به سرباز
1403٫3٫16





زیباترین و شادترین عکس نوشته های شب یلدا