غم شیرین 124


غم شیرین 124

روزی یک تار موی سپید غنیمت بود مرا امروز یک تار موی سیاهم غنیمت است بودند صیدمن وچو پروانگان گرد شمع امروز شمع سوخته عمرم بر عزیمت است پایان نشد غم شیرین عاشقی به دل با آنکه پای در رکاب تدبیر وچشم...

روزی یک تار موی سپید غنیمت بود مرا
امروز یک تار موی سیاهم غنیمت است

بودند صیدمن وچو پروانگان گرد شمع
امروز شمع سوخته عمرم بر عزیمت است

پایان نشد غم شیرین عاشقی به دل با آنکه
پای در رکاب تدبیر وچشم بر بصیرت است

حافظ پیر چون شدی بیرون شو از شوق شرب
تا نبینند رقیبان وگویند تزویرش حقیقت است

آهی کی نو خاسته ای راه گوید به پیر دیر
ما را ببین که به طریقتم عزم نصیحت است

تا چشم گشودم به بارگه دنیا و بودم به زندگی
در گوش جان خرد بودونقل محبت است

آهی 1403 3 19 (چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو)



مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!