موجی بسوی خم


موجی بسوی خم

یک سینه و صد هزار دل در تب و تاب این جمله و صد هزار و یک دل بی تاب یک عده ز پیش ،عده ای در راهند ناگاه امین وحی و این جمله ی ناب بَلَغتِ.... هرآنچه در دلت مانده بگو این جمله بگو ،بگو زمحشر ،زعٕقاب...

یک سینه و صد هزار دل در تب و تاب
این جمله و صد هزار و یک دل بی تاب
یک عده ز پیش ،عده ای در راهند
ناگاه امین وحی و این جمله ی ناب
بَلَغتِ.... هرآنچه در دلت مانده بگو
این جمله بگو ،بگو زمحشر ،زعٕقاب
موجی همه سوی وادی خم جاری
خم خانه شد و خانه ی خم هم پایاب
یک عده به گرد شمع می چرخیدند
آنگاه جهاز اُشتران شد تالاب
دستان علی بدست بر منبر رفت
من کنتُ بگفت و گفت این جمله ی ناب
من کنتُ بگفت و گفت هذا مولا
مولای شما علی ست دٌری کمیاب
هرکس که منم علی است مولای او
در دروز جزا ولایتش دق الباب
در روز جزا حصار امنی است علی
با عشق علی زدوزخ آزادی یاب
( ش،ک) کاظمی



آداب و رسوم شب یلدا در استان مازندران