ساز دنیا
چو بلبل با کلاغی همنشین شد سیاهی با سفیدی نقش چین شد دمی بلبل بخواند بر شاخه ی گل درون مرغزار پیچید صدایش به یک باره بهشتی آفرید شد کلاغ هم خواست چون بلبل بخواند همه گفتند نخوان دلش غمگین شد...
چو بلبل با کلاغی همنشین شد
سیاهی با سفیدی نقش چین شد
دمی بلبل بخواند بر شاخه ی گل
درون مرغزار پیچید صدایش
به یک باره بهشتی آفرید شد
کلاغ هم خواست چون بلبل بخواند
همه گفتند نخوان دلش غمگین شد
چه فرقی داشت سیاهی بر سفیدی
چه دردی داشت کلاغ از نا امیدی
کلاغ ترک کرد بلبل را به فردا
ندانستند صدایش ساز دنیاست
سیاهی با سفیدی نقش چین شد
دمی بلبل بخواند بر شاخه ی گل
درون مرغزار پیچید صدایش
به یک باره بهشتی آفرید شد
کلاغ هم خواست چون بلبل بخواند
همه گفتند نخوان دلش غمگین شد
چه فرقی داشت سیاهی بر سفیدی
چه دردی داشت کلاغ از نا امیدی
کلاغ ترک کرد بلبل را به فردا
ندانستند صدایش ساز دنیاست