خدایا من تو رو دیدم
خدایا من تورو دیدم و درلحظه پسندیدم تو تو چشمای شهرادی من امروز به تو خندیدم تو دستات توی دستم بود همین دیروز که رقصیدم تو امشب شام میخوردی سر میزی که من چیدم تو با دستات ظرفای منو شستی منم این...
خدایا من تورو دیدم
و درلحظه پسندیدم
تو تو چشمای شهرادی
من امروز به تو خندیدم
تو دستات توی دستم بود
همین دیروز که رقصیدم
تو امشب شام میخوردی
سر میزی که من چیدم
تو با دستات ظرفای منو شستی
منم این صحنه رو دیدم
پریروز گل خریدی اومدی خونه
و من گل هاتو بوئیدم
گذاشتم روی میز و داخل گلدون
مرتب کردم و چیدم
یه شب دوتا بلیط آوردی و گفتی بریم کنسرت
نمیدونم چرا من هیچی نشنیدم ؟
دوسال پیش که مریض بودم منو بردی تا درمونگاه
تو ماشین به خودم از درد پیچیدم
تو گرما خنکم کردی
تو سرما بغلم کردی نلرزیدم
خدایا من نفهمیدم تو این سالا
شبا تا صبح تو آغوش تو خوابیدم، نترسیدم
تو در من بچه ای بودی که زائیدم
خدایا من تورو دیدم
تو با رژ روی آینه مینوشتی دوستت دارم
ومن هرگز نفهمیدم
نفهمیدم تویی که عشق بازی میکنی بامن
خدایا من نفهمیدم
تو رفتی نون خریدی، سفره صبحانه ام چیدی
منو بیدار کردی صبح، ولی من از تو رنجیدم
توی برفا تو دستامو گرفتی و بجای من زمین خوردی
من اما به تو خندیدم
تو با بشقاب میوه روی دستات اومدی سمتم
منم اون روز برات یه لقمه پیچیدم
خدایا من تورو دیدم
تو واسم قصه میگفتی
شبا وقتی میخوابیدم
تو دستامو گرفتی باله رقصیدی کنار من
منم دستاتو بوسیدم
تو بامن زندگی کردی تمام عمر و من هرگز نفهمیدم
خدایا من تورو دیدم...
و درلحظه پسندیدم
تو تو چشمای شهرادی
من امروز به تو خندیدم
تو دستات توی دستم بود
همین دیروز که رقصیدم
تو امشب شام میخوردی
سر میزی که من چیدم
تو با دستات ظرفای منو شستی
منم این صحنه رو دیدم
پریروز گل خریدی اومدی خونه
و من گل هاتو بوئیدم
گذاشتم روی میز و داخل گلدون
مرتب کردم و چیدم
یه شب دوتا بلیط آوردی و گفتی بریم کنسرت
نمیدونم چرا من هیچی نشنیدم ؟
دوسال پیش که مریض بودم منو بردی تا درمونگاه
تو ماشین به خودم از درد پیچیدم
تو گرما خنکم کردی
تو سرما بغلم کردی نلرزیدم
خدایا من نفهمیدم تو این سالا
شبا تا صبح تو آغوش تو خوابیدم، نترسیدم
تو در من بچه ای بودی که زائیدم
خدایا من تورو دیدم
تو با رژ روی آینه مینوشتی دوستت دارم
ومن هرگز نفهمیدم
نفهمیدم تویی که عشق بازی میکنی بامن
خدایا من نفهمیدم
تو رفتی نون خریدی، سفره صبحانه ام چیدی
منو بیدار کردی صبح، ولی من از تو رنجیدم
توی برفا تو دستامو گرفتی و بجای من زمین خوردی
من اما به تو خندیدم
تو با بشقاب میوه روی دستات اومدی سمتم
منم اون روز برات یه لقمه پیچیدم
خدایا من تورو دیدم
تو واسم قصه میگفتی
شبا وقتی میخوابیدم
تو دستامو گرفتی باله رقصیدی کنار من
منم دستاتو بوسیدم
تو بامن زندگی کردی تمام عمر و من هرگز نفهمیدم
خدایا من تورو دیدم...