سکوت
گاهی احساس می کنی نمی فهمی یا تو را نمی فهمند حرف که می زنی مانند دیوانگان نگاهت می کنند اینجا اینطور است ، سکوت که می کنی دلشان برایت می سوزد و به هر دری می زنند که صحبت کنی حرف که می زنی خود...
گاهی احساس می کنی
نمی فهمی
یا تو را
نمی فهمند
حرف که می زنی
مانند دیوانگان نگاهت می کنند
اینجا اینطور است ،
سکوت که می کنی دلشان برایت می سوزد
و به هر دری می زنند که صحبت کنی
حرف که می زنی
خود را به هر کوچه ای می زنند که حرفهایت را نشنوند
یا نشنیده بگیرند
و من
سکوت را بر همه چیز ترجیح می دهم
و امید را در دل پرورش،می دهم همین
شیرینی میوه امید تا زمانی است
که در سکوت امیدواری
حرف که زدی
طعم امیدت را چنان تلخ می کنند که مسمومت کنند
مسموم نشوی
کاری می کنند که ادای مسمومیت را درآوری
تنهایی را باید قبول کنیم
در دنیایی که
آدمها دارند می روند به سمتی که
دیگر فقط شکل آدمند
و ادای آدم بودن را در می آورند
نمی فهمی
یا تو را
نمی فهمند
حرف که می زنی
مانند دیوانگان نگاهت می کنند
اینجا اینطور است ،
سکوت که می کنی دلشان برایت می سوزد
و به هر دری می زنند که صحبت کنی
حرف که می زنی
خود را به هر کوچه ای می زنند که حرفهایت را نشنوند
یا نشنیده بگیرند
و من
سکوت را بر همه چیز ترجیح می دهم
و امید را در دل پرورش،می دهم همین
شیرینی میوه امید تا زمانی است
که در سکوت امیدواری
حرف که زدی
طعم امیدت را چنان تلخ می کنند که مسمومت کنند
مسموم نشوی
کاری می کنند که ادای مسمومیت را درآوری
تنهایی را باید قبول کنیم
در دنیایی که
آدمها دارند می روند به سمتی که
دیگر فقط شکل آدمند
و ادای آدم بودن را در می آورند