رنگی
ترس های دیار حق شماره گذاری دقیقه های سامان نیافته. اگر هیچ نمی مردیم وپیر نمی شدیم دستمان را به کدام لبه پرتگاه گیر می کردیم دیگر لازم نیست به دنبال او بگردی دیروز شبیه او بسیار زیباتر. با چشم...
ترس های دیار حق
شماره گذاری دقیقه های سامان نیافته.
اگر هیچ نمی مردیم
وپیر نمی شدیم
دستمان را به کدام لبه پرتگاه گیر می کردیم
دیگر لازم نیست به دنبال او بگردی
دیروز شبیه او
بسیار زیباتر.
با چشم ها و دستانی لرزان از شویش جدا شد.
دیگر بفکر او نباش
دیروز نفرت در چشما نش .
ترس را بر اندام دخترانش انداخت.
دیگر نپرس رو یا ها چرا به حقیقت نمی رسند.
از معنی انتطار چیزی نخواه.
نخواه در گنج شهر
در کوچه های قدیمی قدم بزنی و رویاها را به فکر دعوت کنی.
دیوار سیاست کوتاه.
دیوار ابزارهای من شلوغ و درهم و افتاب زده.
دیگر از شرم امیدی مجور.
لابلای ساعت های بی هدف و گذر سخت بیکاری
توان دختر را برد.
هیچ روایت و حدیثی او را تا دم در بلند نکرد.
حتی آرزویی.
سر نوشت ها و تجارب و پند نوشته های قدیم تا عهد جدید.
تا کهنه پند های به جا مانده از یهوه.
دیوار خاک خورده و سردی اول بهار
کم نکرد.
و جسارتی نبخشید.
کز کردن مادر. سردی پدر.
نگاه گاگاه بر راه پله.
دختر خوب تربیت شد.
ولی حوضچه حیات خالی از آب
خالی از دو کبوتر و گلهای شمعدانی.
دختر در درونش این همه امید و روش و سازگاری..