سیبیل نوشت های شماره ی 115/کاریکلماتور


سیبیل نوشت های شماره ی 115/کاریکلماتور

کاریکلماتور ها (سیبیل نوشت ها) شماره ی ۱۱۵_ عزرائیل را به بازی می گیرد، روح نا آرام ام._ بازنشسته نمی شوند ستم کاران._ اجازه ندادند مرزهای دیوانگی را جابجا کنم مرزبانان._ نعش مجسم است تن لش._ در زندگی بازده ای ندارند...

کاریکلماتور ها (سیبیل نوشت ها) شماره ی ۱۱۵

_ عزرائیل را به بازی می گیرد، روح نا آرام ام.

_ بازنشسته نمی شوند ستم کاران.

_ اجازه ندادند مرزهای دیوانگی را جابجا کنم مرزبانان.

_ نعش مجسم است تن لش.

_ در زندگی بازده ای ندارند شازده ها.

_ دل به سیخ دادم بعد از شکست عشقی.

_فرار را بر قرار ترجیح می دهد لبخند بر صورت آدم عبوس.

_ برای محکم کاری با وزیر کار پیِ کار می گردم.

_ یار غار نمی شود آدم سیار.

_ اشک‌برانگیز شد برایم شک.

_ ولگردی نمی کند با بالگرد،‌خلبان مجرد.

_ مدت های مدید هم بگذرد دیدش به زندگی تغییر نمی کند آدم ندید بدید.



شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا