روانشناسی تجربی کودک در آموزش و پرورش
از متن کتاب: هر کس که افکار بیهوده ای را بازگو کند، اغلب می گوئیم «تو منطق کودکانه ای داری یا تو مثل بچه ها قضاوت میکنی». این به نظر بسیاری از مردم کاملا منصفانه است. زیرا در واقع مکرر از کودکان کوچک قضاوتهای...
از متن کتاب:
هر کس که افکار بیهوده ای را بازگو کند، اغلب می گوئیم «تو منطق کودکانه ای داری یا تو مثل بچه ها قضاوت میکنی». این به نظر بسیاری از مردم کاملا منصفانه است. زیرا در واقع مکرر از کودکان کوچک قضاوتهای بی معنی و خیالات خام می شنویم اما اگر درباره این مزخرفات بیندیشیم، مجبور خواهیم شد که برای همیشه از قضاوتهای عجولانه درباره آنها انصراف جوئیم، خواهیم دانست که در این مزخرفات تمایلات سوزان ذهن کودکان به عناوین مختلف، متوجه مفهوم بخشیدن به محیط و تعیین روابط سببی دیگر است که وجود کودکان از همان آغاز کودکی مایل به پیدا کردن آن در میان پدیده های دیگر زندگی می باشد.
این حادثه روزی، در یکی از ییلاقات اطراف لنینگراد اتفاق افتاد. هنگام غروب که شفق سرخی در افق دیده می شد، سگ هاری را با گلوله کشتند. از آن به بعد مایای دو سال و نیمه هرگاه آسمان را به هنگام غروب سرخ می دید با اطمینان کامل می گفت که باز در آنجا سگ هاری را کشتند!
آسان می توان این خیال پرداز کوچولو را مسخره نمود که خیال می کند گویا بخاطر سگ کشته است که در آسمان، آتش شعله می کشد. مگر در اینجا آن کشش ارزشمند به سوی برقراری رابطه میان برخی حقایق، که نیروی محرک تمام علومی است که توسط انسان به وجود آمده انعکاس نیافته است؟
تجربه کودک هنوز خیلی کم است و از همین جاست که اغلب این تجربیات استعمال نابجائی پیدا می کنند...
هر کس که افکار بیهوده ای را بازگو کند، اغلب می گوئیم «تو منطق کودکانه ای داری یا تو مثل بچه ها قضاوت میکنی». این به نظر بسیاری از مردم کاملا منصفانه است. زیرا در واقع مکرر از کودکان کوچک قضاوتهای بی معنی و خیالات خام می شنویم اما اگر درباره این مزخرفات بیندیشیم، مجبور خواهیم شد که برای همیشه از قضاوتهای عجولانه درباره آنها انصراف جوئیم، خواهیم دانست که در این مزخرفات تمایلات سوزان ذهن کودکان به عناوین مختلف، متوجه مفهوم بخشیدن به محیط و تعیین روابط سببی دیگر است که وجود کودکان از همان آغاز کودکی مایل به پیدا کردن آن در میان پدیده های دیگر زندگی می باشد.
این حادثه روزی، در یکی از ییلاقات اطراف لنینگراد اتفاق افتاد. هنگام غروب که شفق سرخی در افق دیده می شد، سگ هاری را با گلوله کشتند. از آن به بعد مایای دو سال و نیمه هرگاه آسمان را به هنگام غروب سرخ می دید با اطمینان کامل می گفت که باز در آنجا سگ هاری را کشتند!
آسان می توان این خیال پرداز کوچولو را مسخره نمود که خیال می کند گویا بخاطر سگ کشته است که در آسمان، آتش شعله می کشد. مگر در اینجا آن کشش ارزشمند به سوی برقراری رابطه میان برخی حقایق، که نیروی محرک تمام علومی است که توسط انسان به وجود آمده انعکاس نیافته است؟
تجربه کودک هنوز خیلی کم است و از همین جاست که اغلب این تجربیات استعمال نابجائی پیدا می کنند...