زنگ هفتم: مجموعه داستان به هم پیوسته

زنگ هفتم: مجموعه داستان به هم پیوسته

منبع خبر / کتاب / ۱۴-۰۸-۱۴۰۳

زنگ هفتم: مجموعه داستان به هم پیوسته

برگرفته از متن کتاب: زنگ اول؛ معلوم است دیگر. آخرش من کتک میخورم. همین اول گفتم که بعد نگویید چرا آخرش خوب نبود. همه ی سعی ام را هم کردم اما نشد. زورم نمی رسید. او کلاس پنجمی بود. تازه دو سال هم رفوزه شده...

برگرفته از متن کتاب:
زنگ اول؛
معلوم است دیگر. آخرش من کتک میخورم. همین اول گفتم که بعد نگویید چرا آخرش خوب نبود. همه ی سعی ام را هم کردم اما نشد. زورم نمی رسید. او کلاس پنجمی بود. تازه دو سال هم رفوزه شده بود. من کلاس چهارمی بودم. هیکلی هم نبودم. حالا می بینیم را که گفتیم دیگر کاری اش نمی شد کرد. قرار گذاشتیم سر کوچه ی نصر آبادی بعد از مدرسه دیگر، ساعت یک. زنگ تعطیلی را ساعت یک می زدند و ما یورش می بردیم طرف در مدرسه تا برسیم خانه. توی کوچه پس کوچه ها یا یک فوتبالی می زدیم یا یکی یک فحش اساسی می داد، دعوا میشد. بزن بزن می کردیم یا بستنی آلوچه ای چیزی می خریدیم، باهم می خوردیم. این که کدام اینها پیش می آمد، قابل پیش بینی نبود. الان همین دفعه. دو سه روز بود که من و آن پسره به پروپای هم می پیچیدیم. اسمش یادم نمی آید ولی قیافه اش کامل توی ذهنم هست. موهای سیاه تیغ تیغی کوتاه داشت. پوستش تیره بود. چاق نبود اما استخوان بندی اش درشت بود. از همه مهمتر طرف چپ صورتش دقیقاً روی گونه اش یک خط دندانه دندانه ی سفید بود که حالا میفهمم جای بخیه بوده آها زیر ناخنهاش هم همیشه کثیف بود...

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس پروفایل مادر فوت شده