سقوط ماه روی برف
از متن کتاب: بارها روی این تخت تکرار شده ام. تنها سایه ها هستند که تغییر می کنند. صبح نور را روی تنم می اندازد و شب آن را از روی تنم می کشد. این تکرار مدام می توانست من را سوژه نقاشی کلود مونه کند؛ مجموعه زنی...
از متن کتاب:
بارها روی این تخت تکرار شده ام. تنها سایه ها هستند که تغییر می کنند. صبح نور را روی تنم می اندازد و شب آن را از روی تنم می کشد. این تکرار مدام می توانست من را سوژه نقاشی کلود مونه کند؛ مجموعه زنی خوابیده بر تخت. مثل همان برکه ساکن حیاط خلوتش که چهل و یک بار فقط نیلوفرهای آبی خوابیده بر سطحش را کشید. آن وقت می توانست کبودی روی گردنم را در اولین صبح پدیدار شدن آبی اولترامارین بکشد؛ در ظهر همان روز کمی قرمزی به آن اضافه کند. غروب حلقه ای نارنجی دورش بیندازد و فردایش با رگه های صورتی و کمی زرد کادمیوم، لکه کبودی را تکه تکه کند؛ البته کلود مونه باور داشت که نیلوفرهای آبی اش بعد از هربار تابش نور و گذر زمان، همان نیلوفرهای دیروز نیستند. هیچ چیز در گذر زمان تکرار نمی شود و هربار زنی متفاوت روی این تخت دراز می کشد.
سیناترا که برای بار دوم می خواند و عکس هما با صورتی خندان روی صفحه تلفنم خاموش و روشن می شود، به نیلوفرهای آبی فکر می کنم که آیا آنها هم مثل من چیزی تغییر ناپذیر درونشان داشته اند که کلود مونه از وجودش بی خبر بوده است؟...
بارها روی این تخت تکرار شده ام. تنها سایه ها هستند که تغییر می کنند. صبح نور را روی تنم می اندازد و شب آن را از روی تنم می کشد. این تکرار مدام می توانست من را سوژه نقاشی کلود مونه کند؛ مجموعه زنی خوابیده بر تخت. مثل همان برکه ساکن حیاط خلوتش که چهل و یک بار فقط نیلوفرهای آبی خوابیده بر سطحش را کشید. آن وقت می توانست کبودی روی گردنم را در اولین صبح پدیدار شدن آبی اولترامارین بکشد؛ در ظهر همان روز کمی قرمزی به آن اضافه کند. غروب حلقه ای نارنجی دورش بیندازد و فردایش با رگه های صورتی و کمی زرد کادمیوم، لکه کبودی را تکه تکه کند؛ البته کلود مونه باور داشت که نیلوفرهای آبی اش بعد از هربار تابش نور و گذر زمان، همان نیلوفرهای دیروز نیستند. هیچ چیز در گذر زمان تکرار نمی شود و هربار زنی متفاوت روی این تخت دراز می کشد.
سیناترا که برای بار دوم می خواند و عکس هما با صورتی خندان روی صفحه تلفنم خاموش و روشن می شود، به نیلوفرهای آبی فکر می کنم که آیا آنها هم مثل من چیزی تغییر ناپذیر درونشان داشته اند که کلود مونه از وجودش بی خبر بوده است؟...