زندگی دوباره


زندگی دوباره

برگرفته از متن کتاب: موقعی که دلیجان پست بانون از واشر عبور می کند؛ همیشه سر ظهر است. روزهایی که مسافران ساعت حرکت را به تاخیر می اندازند؛ دلیجان، دیر از مانوسک راه میافتد ولی وقتی به واشر می رسد؛ باز موقع ظهر...

برگرفته از متن کتاب:
موقعی که دلیجان پست بانون از واشر عبور می کند؛ همیشه سر ظهر است. روزهایی که مسافران ساعت حرکت را به تاخیر می اندازند؛ دلیجان، دیر از مانوسک راه میافتد ولی وقتی به واشر می رسد؛ باز موقع ظهر است. مرتب عین یک ساعت.
در واقع، رسیدن به واشر، هر روز، سر ساعت معین، خسته کننده است. «میش» راننده دلیجان، یکبار سعی می کند؛ در سه راهی «روست ده بروس» نگه دارد؛ و با فانت شاباسو، که قهوه خانه محقر دوسنژ را می چرخاند، گپی بزند؛ و بعد، بی هیچ شتابی، دوباره راه بیفتد. با او کاری ندارد، میخواهد ببیندش؛ خیلی خوب! می بیندش.
بلافاصله پس از پیچ بیمارستان، ناقوس آبیرنگ کلیسا، مانند گلی بر فراز جنگل نمایان می شود و پس از یک لحظه کوتاه صدای آن بگوش می رسد؛ که شبیه صدای بوق شاخ بز است و برای نماز دعوت می کند.
میشل می گوید:
- هه، بازم ظهره.
و از روی صندوق، دولا می شود:
- شماها اون تو صدا را می شنوید؟ بازم سر ظهره؛ دیگه کاری نداریم.
مسافران، از خدا خواسته زنبیلها را از زیر صندلی بیرون می کشند و مشغول خوردن می شوند...


آداب و رسوم شب یلدا در استان مازندران