چالش سیر و پیاز بر سر این موضوع که کدامشان بد بوترند؟


چالش سیر و پیاز بر سر این موضوع که کدامشان بد بوترند؟

سیر یک روز طعنه زد به پیاز! یکی بود. یکی نبود. باغداری بود که در باغش سیر و پیاز می‌کاشت. یک روز سیر به پیاز که در کنار هم می‌زیستند گفت: راستی، در نزد آدم‌ها، من بد بوترم یا تو؟ پیاز پوزخندی زد و گفت: از این که هر...

سیر یک روز طعنه زد به پیاز!

یکی بود. یکی نبود. باغداری بود که در باغش سیر و پیاز می‌کاشت. یک روز سیر به پیاز که در کنار هم می‌زیستند گفت: راستی، در نزد آدم‌ها، من بد بوترم یا تو؟

پیاز پوزخندی زد و گفت: از این که هر دوی ما با وجود کلی خاصیت و کاربرد در آشپزی، نزد آدم‌ها بد بو هستیم، حرفی نیست. اما بوی بد تو کجا و بوی من کجا؟…

سیر با دلخوری گفت: یعنی می‌خواهی بگویی که من بد بوتر از تو هستم؟…. زکی! پیاز گفت: چرا تعجب کردی؟ این را عالم و آدم می‌دانند.

سیر عصبانی شد و غرولند کنان گفت: من حرفت را قبول ندارم. اگر این طور است که تو می‌گویی، پس چرا آدم‌ها برای طعم دار کردن انواع غذاها، در پی تهیه و خرید من هستند؟ آن هم با قیمت های بالا چنان که افتد و دانی!…. نه، نه، من بد بوتر نیستم!

خلاصه هر دو سر این که کدامشان بد بوترند، جر و بحث شان شد و چیزی نمانده بود کارشان به جاهای باریک کشیده شود که در این هنگام، صاحب باغ با موتورسیکلتش از راه رسید.

من بد بوتر هستم یا سیر؟

پیاز با دیدن صاحب باغ، گل از گلش شکفت و برای این که ثابت کند سیر بد بوتر است، رو به صاحب باغ کرد و گفت: آقای باغدار! شما بگوید من بد بوتر هستم یا سیر؟

باغدار با نگاهی پر از شگفتی به بوته‌های سیر و پیاز که قسمتی از آنها از خاک بیرون زده بود، نگریست. مانده بود چه پاسخی بدهد. دمی اندیشید. صدایی به وی می‌گفت: “تو که خوب می‌دانی کدامشان نزد آدم‌ها بد بوتر هستند؛ پس جوری پاسخ بده که دلخور نشوند. چون ممکن است قهر کنند و سال بعد به تو محصول ندهند و موجب ضرر و زیانت شوند.”

پس صاحب باغ لبخندی زد و با خوشرویی گفت: این که کدامتان بد بوتر هستید، مهم نیست. مهم این است که هر دوی شما پر از خاصیت و از اصلی ترین مواد در تهیه انواع غذاهای مختلف هستید. به همین دلیل در خانه‌ها و در رستوران‌ها از شما به صورت روزانه استفاده می‌شود و خلاصه این که در آشپزی آدم‌ها نقش بسزایی دارید. من برای کاشت و داشت شما کلی زحمت کشیدم و اکنون وقت آن است که برداشت کنم.

سیر و پیاز از این که صاحب باغ با حرف های قشنگش از آنها تعریف و تمجید کرده بود، شاد و خوشحال شدند و به روی هم لبخند زدند و ساکت و آرام شدند. باغدار هم با خیال راحت و راضی، پس از آشتی دادن سیر و پیاز، با بیلچه‌اش شروع به درآوردن بوته های سیر و پیاز کرد و پس از دسته‌بندی و گذاشتن آنها داخل زنبیل، به وسیله موتورسیکلتش به سوی بازار شهر، برای عرضه حاصل باغش حرکت کرد.

باغدار میانه سال و چهره سوخته، بین راه ناگهان به یاد این قطعه شعر معروف “پروین اعتصامی” افتاد که در دوران تحصیلات ابتدایی، آن را در کتاب فارسی خوانده و از بر کرده بود و هنوز هم در حافظه‌اش مانده بود.

با لبخند معنی داری، زیر لبش به زمزمۀ آن پرداخت:

سیـر یک روز طعنـه زد به پیـاز
که تو مسکین چقـدر بد بویـی

گفت از عیب خویش بی خبری
زآن ره از خلق، عیب می جویی!

نویسنده : عباس وثوقی لاهیجانی

منبع : ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات شماره ۲۸۸۱۶ مورخ ۱۴۰۳/۰۸/۲۹ صفحه ۷



مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!