آیین و سنن در سینما و تلویزیون به فراموشی سپرده شده است
اساساً سینمای ایران به چهار دوره زمانی تقسیم شده که از سینمای قبل از انقلاب یا همان فیلمفارسی شروع به کار کرده و مورد توجه بوده تا ظهور موج نوی سینمای ایران از اوایل دهه 40 با نامهایی همچون مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و ادامه آن پس از انقلاب با ظهور کارگردانانی همچون مجید مجیدی و محسن مخملباف و بهمن قبادی و عباس کیارستمی و همچنین سینمایی دیگر با عنوان نئورئال از اوایل دهه هشتاد تا اواسط دهه نود ، سه دورهای است که میتوان آنها را سینمای هدف دار و دغدغه مند نامگذاری کرد ولی دوره چهارم که از اواسط دهه نود شروع به کار کرد و غالب آثاری که روی پرده میرفت فیلم های کمدی تشکیل میداد، حرفی برای گفتن نداشت و باعث شد که سینمای امروز ما به سینمایی تبدیل شود که شکل هنر هفتم را از یک هنر صرف، به یک وسیله سرگرمی برای آخر هفتهها تبدیل کند. باید در نظر داشته باشیم سه دورهای که در ابتدا از آنها نام برده شد، همگی در دورانی شکل گرفت که سینما به شکل امروزی در دسترس مردم نبود و همه این تفکراتی که در پشت ساخت فیلمها نهفته بود قصد داشت که به هر نحوی که شده فیلمها را برای مخاطبان جذاب جلوه بدهد. به عنوان مثال پس از انقلاب و در دوران جنگ هشت ساله، فیلم هایی با مضمون جنگ و دفاع مقدس بیش از پیش میان مردم طرفدار پیدا کرد، همانطور که در یک برهه خاص مردم آثاری مانند طعم گیلاس عباس کیارستمی را میپسندیدند و در همان دوره خاص اکثر فیلم سازان به سمت ساخت فیلمهایی با چنین مضمون هایی میرفتند. پس اگر بخواهیم واقع بین باشیم باید اشاره کنیم که در هر برههای از زمان، سینما محل گذار بوده و هیچ فیلمسازی قصد نداشته با ماندن در یک حال و احوال صرفاً به فرهنگ سازی بپردازد و روی یک مضمون خاص مانند شب یلدا و حتی نوروز که از آیینهای سنتی ما ایرانیان است، کار کند و فیلم بسازد. همه فیلمسازان در طول تاریخ سینما قصد داشتند عرض اندام کنند و حرفی برای گفتن داشته باشند و همین موضوع سبب شده که به خصوص در دهههای گذشته که سینما به عنوان هنر شناخته میشد و نه سرگرمی، اکثر فیلمسازان سعی کنند در راستای ایدئولوژی خودشان فیلم بسازند و به مسائل این چنینی ورود نکنند. اگر بخواهیم از دهههای قبل فاصله بگیریم چون قطعاً خیلی حرف برای گفتن هست و در این مقال نمیگنجد باید توجه داشته باشیم که سینما در 10 سال اخیر، انقلاب بزرگی را تجربه کرده است انقلابی که در مسیر درستی قرار نگرفته و سینما را به لبه پرتگاه نابودی کشانده است. سینمای ایران در این 10 سال نه تنها پیشرفت محسوسی از لحاظ تفکر غالب بر ژانرها نداشته بلکه با در پیش گرفتن رویه تجاری سازی صرفاً فروش را بحث اول و آخر سینما میداند و همین میشود که عدهای صرفاً سینما را محلی برای خندیدن و خوشگذرانی نامگذاری میکنند. با استناد به همین معضل باید اعتراف کنیم که در این فضا هیچ جایی برای به رخ کشیدن سنن و آیین ما در فیلمهای سینما و یا حتی سریالها وجود ندارد و همین میشود که آیین چند هزار ساله چله مهجور میماند و هیچ فیلمساز و حتی تهیه کنندهای به سمت ساخت چنین مضمونی نمیرود چون میداند و قطعاً باور دارد که این فیلم با چنین محتوایی شکست میخورد و هزینه هنگفتی که در این دوره زمانه با این اوضاع نابسامان اقتصادی برای فیلمش خرج کرده، یک شبِ به باد می رود پس تا حدودی باید حق بدهیم که کسی سراغ ساخت چنین فیلمهایی نرود چون بستری که الان برای خوراک محتوایی مخاطبان فراهم شده بسیار مسموم است و هیچ جایی در هنر سینما ندارد. همین پارسال بود که فیلمی با عنوان نوروز با بازی استاد نصیریان و کارگردانی سهیل موفق در جشنواره اکران شد، فیلمی که قرار بود به آیین سنتی ما یعنی نوروز بپردازد. اگر از نقد و ساخت فیلم بگذریم، اصل عمل و اصل فیلمنامه قرار بود فرهنگ سازی درستی داشته باشد و این آیین سنتی ما را به دیگران معرفی کند و یا حداقل این آیین را زنده نگه دارد؛ ولی در نهایت چه شد؟ این فیلم در اکران عمومی با خیل عظیم فیلم های کمدی احاطه شد و با کلی بلیط فروشی به ارگان ها و سازمانها در نهایت توانست تنها 3 میلیارد تومان فروش کند. عددی که به جرأت میتوان گفت حتی 20 درصد مبلغ خرج شده برای فیلم هم نیست و این فیلم در نهایت اسم ورشکسته را یدک میکشد. پس با این اوضاع قطعاً کمتر کسی سراغ ساخت فیلم هایی با چنین مضمونی میرود و سعی میکند الان که بازار کُمدیهای سخیف داغ است پول خود را در این مسیر خرج کند تا در نهایت حداقل 100 میلیارد تومان فروش داشته باشد و به نان و نوایی برسد. آش کمدی سازی و تجاری سازی سینما آنقدر شور شده که الان تهیه کنندههای بزرگ و حتی کارگردانهای بزرگی مانند کیانوش عیاری هم سعی میکنند که پا در این وادی بگذارند و فیلم کمدی بسازند. سال گذشته بود که کیانوش عیاری در واکنش به ساخت فیلم شکست خورده و بسیار بد ویلای ساحلی گفته بود که من فیلم کمدی میسازم که فروش داشته باشد و بتوانم در نهایت بودجه فیلم اجتماعی بعدی را فراهم کنم. صداوسیما هم در سالهای اخیر دچار انفعال در قضیه فرهنگ سازی و پرداختن به آیین و سنتهای ملی و کهن ایران زمین شده است. از آنجا که پلتفرمهای نمایش خانگی در دهه اخیر رقبای جدی برای رسانه ملی محسوب میشود و قصد دارد با ساخت آثاری چشمگیر مخاطبان صداوسیما را از آن خود کند، (هر چند اکنون در این پلتفرمها تعداد زیادی سریال ناموفق پخش شده و در حال پخش است) رسانه ملی نیز سعی میکند هم عرض با تولیدات این شبکههای نمایش خانگی سریالهایی را روانه تلویزیون کند که از کورس رقابت عقب نماند. همین کشمکش و رقابت بر سر اول شدن باعث شده که صداوسیما کمتر از همیشه به رسومی همچون یلدا بپردازد چون یقین دارد که نمیتواند با چنین مضمونی به جنگ پلتفرم های نمایش خانگی برود پس سعی می کند با محتواهای به ظاهر مخاطب پسند سریالهایی را بسازد و به آنتن ببرد که در نهایت شاید مخاطبی هرچند کم را از آن خود کند. با توجه به شرایطی که اکنون حاکم است، در مارکت امروزی چه در سینما و چه در تلویزیون نباید منتظر آثاری با مضمون فرهنگهای گذشته و کهن ایران باشیم، در جایی که سینما به تفریح و سرگرمی با مضمون کُمدیهای هجو تبدیل شده و صداوسیما به دنبال پیشی گرفتن از پلتفرم های نمایش خانگی است، قطعاً فرهنگ، آداب و سنن در این میان مهجور میماند و کسی سراغ ساخت آن نمیرود. خلاصه، تا اوضاع سینما و تلویزیون قمر در عقرب است و مضمون در محاقِ فروش گیر افتاده، باید قید فرهنگ سازی و یا زنده نگه داشتن رسوم گذشته را بزنیم. علی کلانتری