خالد در رمانهای احمد محمود
فرارو-رمانهای احمد محمود (۱۳۱۰ –. ۱۳۸۱) میتوان همچون روایتهایی از چند برهه مهم تاریخ معاصر ایران بازخواند و بر پایه این بازخوانی تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی و نیز مفاهیمی همچون شهر و خانواده را بررسی کرد. باید به برخی...
فرارو-رمانهای احمد محمود (۱۳۱۰ –. ۱۳۸۱) میتوان همچون روایتهایی از چند برهه مهم تاریخ معاصر ایران بازخواند و بر پایه این بازخوانی تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی و نیز مفاهیمی همچون شهر و خانواده را بررسی کرد. باید به برخی عناصر تکرارشونده و پیوسته سهگانه احمد محمود اشاره کنم که اختصاصاً در شخصیت خالد و رویدادهای مربوط به او نمود یافته است: «همسایهها» (۱۳۵۳)، «داستان یک شهر» (۱۳۶۰)، «زمین سوخته» (۱۳۶۱).
به گزارش فرارو، رمان «همسایهها» در اهواز میگذرد، در سال ۱۳۲۸، در خانهای که هفت خانواده گرد هم زندگی میکنند. «خالد»، شخصیت اصلی و راوی رمان، نوجوانی است پانزدهساله که در اوج دوران بلوغ و وسوسه غرایز قرار دارد و با تیزبینی و کنجکاوی، در کنار بازگویی جدلهای محمدمکانیک و الاغهای رحیم خرکچی و بساط تریاک خواجتوفیق و نمازهای عموبندر، ماجرای کتکخوردنهای هرشب بلورخانم را از دست امانآقای مست روایت میکند. تا بدینجا، گستره روایت خالد به حیاط آن خانه و خانوادههایش محدود میماند و تنها لذتجویی نوجوانانه خالد را بازنمایی میکند.
اولین مسیر خالد در حرکت از حیات / حیاطِ بسته خانه، قهوهخانهای است که در دو کتاب «داستان یک شهر» و «زمین سوخته» نیز حضوری محسوس دارد. خالد به سبب آنکه پدرش، مشرحمان، همراه ناصر دواتی در پی کار –. و بهقول متن، «نوکری اعراب» –. به کویت میرود، مجبور میشود که برای امرار معاش خانواده در قهوهخانه امانآقا مشغول کار شود، محیطی که محل تجمع کارگران و رانندگان کامیون و بهطور کلی مردان است و مکانی است برای بحثهای روزمره، به ویژه بحثهای سیاسی.
خالد هنگامی که بیدلیل پایش به کلانتری باز میشود و پیغام یک زندانی سیاسی را برای مردی به نام شفق میبرد، با فعالیتهای پنهانی گروه شفق آشنا میشود. خالدی که فقط چهار کلاس سواد دارد و حتی توان فهم کامل متن اعلامیههای سیاسی را نیز ندارد، به پخش روزنامههای مخفی و اعلامیه روی میآورد.
او عاقبت به دام مأموران مخفی میافتد و دستگیر میشود و به زندان میافتد. پیشنهاد جاسوسی برای حزب را رد میکند و در زندان هم به ساماندهی اعتصاب و تهییج زندانیان میپردازد، اعتصابی که به کشته شدن یکی از زندانیان میانجامد. خالد، با وجود طی دوران زندان، آزاد نمیشود و رئیس زندان، او را به مأموران نظاموظیفه معرفی میکند تا به سربازی برود.
طبیعی است که رفتن خالد به سربازی اجباری، بهجای آزادی از زندان، اشارهای نمادین دارد به فضای بسته سیاسی و سیطره نظامیان در دوران (پس از) کودتای ۲۸ مرداد. بنابراین، از بحثهای سیاسی و شعارهایی مثل «صنعت نفت باید ملی شود» و همچنین زندانی شدن افراد به جرم فعالیتهای پنهانی بر ضد انگلیسیها و عضویت در حزب توده بهسادگی میتوان دریافت که رمان دوره زمانی ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ را در بر میگیرد. حضور سرکوبگر انگلیسیها در خوزستان و اوضاع ناگوار اقتصادی خانوادهها دو درونمایه اصلی رمان «همسایهها» به شمار میآید.
اگر خالد در رمان «همسایهها» در مسیر حیات / حیاطِ خانه تا زندان به شخصیتی سیاسی تبدیل میشود، خالد در رمان «داستان یک شهر» شخصیتی مأیوس و ترسیده و بسیار غیرسیاسی است. فضای داستان فضای افسرده پس از کودتاست و ماجرای دستگیری و محاکمه و اعدام اعضای شاخه نظامی حزب توده را بازگو میکند. خالد که در رمان تنها یکبار نامش برده میشود، تودهای و دانشجوی دانشکده افسری است؛ خالدِ پانزدهساله نوجوان «همسایهها» اکنون در سالهای آغازین دهه بیست زندگی خویش است. او که به جرم عضویت در حزب توده دستگیر میشود، شکنجهها و اعدام افسران حزب توده را در زندان به چشم خود میبیند و عاقبت بیآنکه محاکمه یا حتی بازجویی شود به بندر لنگه تبعید میشود.
اگر قهوهخانه امانآقا در اهوازِ «همسایهها» محل پویای بحثهای سیاسی بود، دو قهوهخانه بندرلنگه ترسخورده و بیسیاست هستند. پس خالدِ «داستان یک شهر» که برخلاف خالدِ «همسایهها» هیچگونه شور جوانانه و شورش انقلابی ندارد، به الکل و تریاک روی میآورد. تنها رخداد مهم زندگیاش در بندرلنگه آشنایی با زن بیقید جوانی است به نام «شریفه» که بهتازگی به بندر آمده است و همگان به او چشم طمع دوختهاند. شریفه برخلاف «قدمخیر»، دیگر زن بیقید بندر، زیبا و باریک است و به هرکسی اعتنا نمیکند.
ناگهان جسد شریفه پیدا میشود و قاچاقچیان، علی –. تنها دوست خالد –. را میکشند. غرق شدن ناگهانی شریفه در دریا به گره ذهنی خالد و گره درونی رمان تبدیل میگردد و خالد بیش از پیش به الکل و تریاک پناه میبرد. سرانجام در وسایل علی، عکسی را از کودکی او در کنار پدر و خواهرش –. شریفه –. پیدا میکنند. اکنون معمای رمان این است که آیا شریفه که در پانزدهسالگی –. سنّ خالد در «همسایهها» –. از خانه فرار کرده، به دست علی به قتل رسیده یا به سبب ناکامی در عشقش به خالد خودکشی کرده است؟ آیا علی بهعمد خود را به دام قاچاقچیان انداخته یا ماجرا بهنحو دیگری رخ داده بوده است؟
طبیعی است که نام شریفه و همچنین قدمخیر و حتی بلورخانم که بهترتیب زنانی بیقید و بدکاره و خیانتپیشهاند (البته قدمخیر و تا اندازهای شریفه، خیانتدیده نیز هستند)، بر تصویر دوگانه زن در داستانهای احمد محمود دلالت دارد. دوگانه بلورخانم / شریفه زنانی گناهکار و شایسته سرزنش نیستند، بلکه در لحظاتی میتوان دریافت که راوی، جبر زمانه را موجد رفتارها و انتخابهای آنان معرفی میکند. فارغ از اینها، تصویر دیگری نیز از زن در رمانهای محمود وجود دارد: مادر مهربان و زحمتکش و آبرومندِ «همسایهها» و مادر پر تحرک و شیرزنِ «زمین سوخته» –. از نوع «مادر» ماکسیم گورکی.
اگر خالد شورشیِ «همسایهها» و نیز شخصیتهای دیگر رمان در سالهای ملی شدن صنعت نفت نتوانسند راهی را برای عدالت و کمک به تهیدستان پیدا کنند، کمکی که به نظر خالد کمک تهیدستان به یکدیگر است، و اگر خالدِ سرخورده «داستان یک شهر» به رغم آنکه شاید میتواند به شریفه کمک کند، گامی برای نجات او برنمیدارد، راوی و دیگر شخصیتهای رمان «زمین سوخته» با مسایلی درگیر شدهاند که دیگر به تلاش برای استقرار عدالت در جامعه ایران منحصر نمیشود. در رمان «زمین سوخته» مساله اصلی حفظ تمامیت ارضی ایران است، مسالهای که در رمان «همسایهها» نیز وجود داشت، اما به شکل حضور استعماری و استثماری بیگانگان در خاک ایران و نه به شکل تجاوز و حمله به محدوده مرزهای کشور.
روایت رمان، دوره زمانیِ سهماهه اول جنگ ایرن و عراق را در بر میگیرد. خالد که از حیات / حیاطِ خانه تا زندان و از زندان تا تبعید را تجربه کرده بود، بر اثر اصابت ترکشهای گلوله دشمن «شهید» میشود. اهوازِ روزهای پایانیِ شهریور ۱۳۵۹ به استقبال سال جدید تحصیلی میرود و ناگهان شایعهای شهر را محاصره میکند: خبر حمله عراقیها و ورود آنان به شهر موجی از نگرانی و بیم را در مردم برمیانگیزد.
در «زمین سوخته»، قهوهخانه مهدی پاپتی دوباره به محل تجمع مردان شهر تبدیل میشود. بازار گرم شایعهها و تلاش مردم برای به دست آوردن خبرهای تازه، آنها را به قهوهخانه میکشاند. مردم هر یک تحلیل و دریافت خود را از اخبار و شایعات دارند و راوی منفعلِ «زمین سوخته» تنها آنچه میبیند، روایت میکند. او خانوادهای پرجمعیت دارد که دستهدسته راهی تهران میشوند (فراموش نکنیم که خالدِ «همسایهها» فقط یک خواهر داشت). راوی و دو برادرش، خالد و شاهد، در شهر میمانند. روح و روان شاهد، پس از مشاهده شهادت خالد، به هم میریزد. او در سوگ برادر سر به جنون میگذارد. عاقبت او را به نزد دیگر افراد خانواده میفرستند.
راوی به خانه ننهدریا پناه میبرد، زنی میانسال که سلحشور و جنگاور در شهر مانده است و مقاومت میکند. راوی هر روز در قهوهخانه با مردمِ مانده در شهر حرف میزند و دیدگاههای آنان را درباره چند و، چون جنگ روایت میکند. سرانجام، راوی که نه در حیات / حیاط خانه یا زندان، که در انفعالی تام در پناهگاه به سر میبرد، میان رفتن و ماندن میماند و در روزی که باقی ساکنان شهر در انفجار مهیبی شهید میشوند و شهر ویران میگردد، انگشت سبابه محمدمکانیک، شخصیتی مشترک در «همسایهها» و «زمین سوخته»، را میبیند که «مثل یک درد، مثل یک تهمت، مثل یک تیر سهشعبه» به سوی قلب او نشانه رفته است.
با شهادت خالد، پرونده یک عمر مبارزه پنهان و پیدای سیاسی برای عدالت بسته میشود و پرسش از «جنگیدن / نه –. جنگیدن» در پایان رمان همچنان مفتوح میماند؛ و طبیعی است که پاسخ رمان، در آن شرایط دشوار و در برابر تجاوز به مرزهای ایران، ماندن و جنگیدن تا پای جان است. چنین پرسشی، یکی دیگر از مضمونهای رمانهای احمد محمود را از نو پیش میکشد: اگر در «همسایهها» و «داستان یک شهر» خیانت همحزبیها و بحث تعهد سیاسی مطرح بود، مساله «زمین سوخته» خیانت به «مام وطن» در قالب انفعال است و شاید به همین دلیل است که در رمان، دلاوریهای زنان و مادران در روزهای آغازین جنگ نسبت به رفتارهای مردان با تاکید بیشتری تصویر شده است.
بازخوانی انتقادی رمانهای احمد محمود سبب خواهد شد که رابطهای تازه میان ادبیات و تاریخ در فضای نقد ادبی ایران امروز ایجاد شود.