شعر در مورد مادر ؛ اشعار عاشقانه تقدیم به مادران عزیز و مهربان
در این نوشته می خواهیم گلچینی از شعر در مورد مادر همراه عکس های زیبا خدمت شما ارائه نماییم چنانچه به هر دلیل مثلا روز مادر یا مناسبت های دیگر قصد دارید شعری را به مادر خود تقدیم نمایید یا مطلبی در فضای مجازی منتشر...
چنانچه به هر دلیل مثلا روز مادر یا مناسبت های دیگر قصد دارید شعری را به مادر خود تقدیم نمایید
یا مطلبی در فضای مجازی منتشر کنید؛چیشنهاد می کنیم تا انتهای این پست ما را همراهی کنید
در ادامه مجموعه ای از بهترین و زیباترین شعر در مورد مادر + عکس نوشته های زیبا در مورد مادر برای شما آماده و منتشر کرده ایم
بهترین اشعار در وصف مادر از شعرای ایرانی
مادر بهشت من همه آغوش گرم توست
گویی سرم هنوز به بالین نرم توست
مادر حیات با توبهشت اس وخرم است
ور بی تو بود هر دو جهانش جهنم است
مارا عواطف این همه از شیر مادر است
این رقتی که دردل وشوری که درسراست
اغلب کسان که پرده حرمت دریده اند
در کودکی محبت مادر ندیده اند
امروز که هستیم به امید رضای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستن من ز هستن اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
شعر در مورد مادر بلند
تاج، از فرق فلک برداشتن
جاودان، آن تاج بر سر داشتندر بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس، شهدی به ساغر داشتنروز، در انواع نعمت ها وناز
شب بتی چون ماه دربرداشتنصبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتنشامگه، چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتنچون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتنحشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتنتا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتنبرتو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
مادر ای مهر آسمان افروز
گرمی ی کلبهء دل سردمبیتو در انعقاد تنهایی
ماتمم حسرتم غمم دردمدر طراوت سرای باغ امید
شاخه های شکستهء زردمبیتو تا زنده ام شکسته ترم
دل پر عقده را کجا ببرمتا در اقلیم کاج ها رفتی
پایمال خزان غم شده اماز نم اشک صبح و گریهء شام
همچو دیوار کهنه خم شده ام
اگر افلاطن و سقراط بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان.به گاهواره مادر بسی خفت
سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.در آن سرایی که زن نیست،انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد،مرده است روانبه هیچ مبحث و دیپاچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصانزن از نخست بوده رکن خانه هستی
که ساخت خانه بی پای بست و بی بنیان
شعر سعدی درباره مادر
جوانى سر از رأى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافتچو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که اى سست مهر فراموش عهدنه در مهد نیروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟تو آنى کزان یک مگس رنجه اى
که امروز سالار و سرپنجه اىبه حالى شوى باز در قعر گور
که نتوانى از خویشتن دفع موردگر دیده چون برفروزد چراغ
چو کرم لحد خورد پیه دماغ؟چه پوشیده چشمى ببینى که راه
نداند همى وقت رفتن ز چاهتو گر شکر کردى که با دیده اى
وگرنه تو هم چشم پوشیده اى
سعدی
مادری دارم آرام
بی پروا از سکوت آب ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیف تر از انوار بهار
کلامش آفتاب ،صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمی دانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را
مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مــــادرکانون زندگـــانی گـــــرم از محبت تـــــوست
آغوش گــــرم خـــود، از مـــا مگیـر مـــــادر
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ماقلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
در چشمهای خوب تو یک آسمان غم است
انگار خیسِِ شبنم گلهای مریم استدر من شکست بغض ترک خورده ی قدیم
وقتی که در صدای تو آه دمادم استاز دست های روشن تو شعله می کشد
مادر! نوازشی که به پاکی ی شبنم استپیچیده عطرعشق زلال تو در دلم
عشقی که جاودانه ترین عشق عالم استدر چشمهات گرچه شررریز آرزوست
اما برای زخم غزلهام – مرهم استبا تو تمام پنجره ها رو به سمت نور
بی تو نگاه آینه ها غرق ماتم استمادر چگونه از تو بگویم که واژه ها
هر قدر عاشقانه شود باز هم کم است
شعر کوتاه درباره مادر
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم روزت مبارک ناز من
مادرم تنها تویی آواز من
مادر ای روح نوازش، روح ناز
با قصور و کوتهیهایم بساز
مادر ای شرمنده از رفتار تو
دفتر عشقم پر از اشعار تو
مادر ای معنی بودن یا وصال
جسم من شرمنده از کردار تو
مادر ای چشمان دریای بهار
اشکهایم را به سیلابت سپار
مادر ای جنت به زیر پای تو
حسرتم بوسه زدن بر پای تو
مادر ای خورشید تابان امید
گرمی نور تو ما را شد نوید
شعر در وصف مادران
حدیث از خــــــــــــــاتم پیغمبـــران است
که جنّت زیر پـــــــــای مادران است
بزن بر پای مــــــــــــــادر بوسه از شوق
که خاک پــــــای او رشک جنان است
گرچه در عالم پد ر دارد مقامی ارجمند
لیکن افزون ازپدر قدر ومقام مادر است
مادر دانا کند فرزند دانــــــــا تربیت
هرکه برهرجا رسدازاهتمام مادر است
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تستمادرحیات با تو بهشت است و خرّم است
ور بی تو بود هر دو جهانش جهنّم استما را عواطف این همه از شیر مادر است
این رقّتی که دردل وشوری که درسراستاغلب کسان که پرده حــــرمت دریده اند
در کودکی محبّت مــــادر ندیده اندامروز هستیم به امید دعـــــای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
دوبیتی در مورد مادر
مینویسم از سر خط
مادر ای معنی بودنمینویسم تا همیشه
تویی لایق ستودن
آدم ندیده عاشق دلبر نمیشود
کشتی بدون آب شناور نمیشود
دلبر زیاد بوده و اما در این میان
هر دلبری که حضرت مادر نمیشود
در گلستان ادب آموزگارم مادر است
بعد ربالعالمین پروردگارم مادر است
من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
اولین معشوق من در روزگار مادر است
مادرم مرغ دلم پر میکشد اندر هوایت
آرام جان باز آ که من مشتاق آن خندیدنت
به ماتمت من ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش باز مضطرب در حسرت بوییدنت
هر سال منم عبد عطایت مادر
خوشبخت شدم من از دعایت مادر
نوروز که قابلی ندارد بیبی
صد عید، الهی به فدایت مادر
مرا به کعبه چه حاجت؟
طواف میکنم “مادرم” را
که برای لمس دستانش هم باید وضو گرفت
مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آنگاه که مادر، گهواره را تکان میدهد ، عرش خدا به لرزه درمیآید
و همهی فرشتگان سکوت میکنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:
لالایی مادر
شعر زیبا دباره مادر
گفتم چسان زبانم، از مدح تو برآید
گفتا تو مدح زن را، برگو که خوشتر آید
گفتم مقام شامخ، از بهر توست مادر
گفتا شرافتم از، دخت پیمبر آید
گفتم تو آیتی از، آیات ذوالجلالی
گفتا همین که گفتی، زهرا به خاطر آید
گفتم که لفظ مادر، زیباترین کلام است
گفتا که واژهی آن، چون تاج بر سر آید
گفتم بهشت و جنت، باشد به زیر پایت
گفتا که این صفت از، زهرای اطهر آید
گفتم شمیم بویت، چون لالهی بهاری است
گفتا شمیم زهرا، چون عود و عنبر آید
نبودنِ تو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست
کلاه روی سرمان نمیایستد
شعر نمیچسبد
پول در جیبمان دوام نمیآورد
نمک از نان رفته
خنکی از آب
ما بیتو فقیر شدهایم مادر
در باور من فراتر از انسانی
مادر، تو فقط به قصه ها می مانیدر قحطی عاطفه بیا قول بده
بعد از پدرم کنار ما می مانی
مادر کنار باغچه تنها نشسته است
سرشار از سکوت و مدارا نشسته است
اشکش کبوترانه به سوگ کبوتری
بر نرده های خیس تماشا نشسته است
مادر فرشته ای ست که من فکر می کنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرنده ای ست که با بال های خیس
بر شاخه ی شکسته ی رویا نشسته است
می ترسم آنقدر که گمان می کنم زنی
بر پرتگاه آخر دنیا نشسته است
مادر بایست تا بنشیند غبار یاس
می خواهم او بایستد اما، نشسته است
بهترین اشعار برای مادر
همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر
همه تن تکیده مادر! همه رگ گسسته مادر
تو رها و ما اسیران ز غم تو گوشه گیران
همه ما به دام مانده، تو ز بند رسته مادر
دم رفتن است باری نظری که تا ببینی
که چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر
سفری است اینکه میلش نبود به بازگشتی
همه رو به بی نهایت سفرت خجسته مادر
ای دل نگران که چشم هایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلوم ترین عاشق دنیا ! مادر!
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت می کند به تمام گل ها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه دربر داشتن
صبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه ، چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است :
لذت یک لحظه مادر داشتن
بهترین شعر درباره مادر
بیمارم ، مادر جان !
می دانم ،می بینی
می بینم ، میدانی
می ترسی ، می لرزی
از کارم ، رفتارم ، مادر جان !
می دانم ، می بینی
گه گریم ،گه خندم
گه گیجم ،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم ، بیدارم ، مادر جان !
می دانم ، می دانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ، یا مستی
از مادر ، از خواهر
از دختر ، از همسر
از این یک ، و آن دیگر
بیزارم ، بیزارم ، مادر جان!
من دردم بی ساحل .
تو رنجت بی حاصل .
ساحر شو ، جادو کن
درمان کن ، دارو کن
بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادر جان !
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
کاشکی میشد بهت بگم؛ چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مث بچگیهام؛ لالاییهاتو دوست دارمسادگیهاتو دوست دارم، خستگیهاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب، خدا خداتو دوست دارم کاشکی رو تاقچه دلت آینه و شمعدون میشدم
تو دشت ابری چشات، یه قطره بارون میشدمکاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونملالایی لا لا لا لا
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
بخواب که میخوام تو چشات ستارههامو بشمارم
پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب، اگه بد، با تو برام دیدنیه
باغ گلهای اطلسی، با تو برام چیدنیه
مادر
کاشکی میشد بهت بگم؛ چقدر صداتو دوست دارم
لالاییهاتو دوست دارم، بغض صداتو دوست دارم
مادر
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر بهشت من همه ی آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز بـه بالین نرم تست
مادرحیات با تو بهشت اسـت و خرّم اسـت
ور بی تو بود هردو جهانش جهنّم اسـت
ما را عواطف این همه ی از شیر مادر اسـت
این رقّتی که دردل وشوری که درسراست
اغلب کسان که پرده حــــرمت دریده اند
در کودکی محبّت مــــادر ندیده اند
امروز هستیم بـه امید دعـــــای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بوی مادر
ز رنج بی حد و این خرمن غم
سپیدی خیمه زد بر موی مادر
به پروازم به دشت آرزوها
روم از بیکران ها سوی مادر
بسی آواره گشتم سوی هر کوی
ندیدم خوش تر از این خوی مادر
هزاران روی و لعل لب چه خواهم
چو دارم روی این دل جوی مادر
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر اون چشاتو قربون
هر چی عشقه تو چشاته
مهر تو تموم نمیشه
آخه چشمه حیاته
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
وای بر من، ای خدا
آن دلربا آن مهربان دستان
آن دم گرم و دل بی خار و بی پایان
وز برایم، وای سرد است، وای سرد است
مادر ای مادر، باز مادر باز آن عشق الهی باز آن آغوش گرم جاودانی
چه میبینم خدایا باورم نیست هنوز
گرمی آغوش مادر دستهای پر چروک و گرم مادر
بوسههای آتشینش حرفهای دلنشینش
نیست دیگر از برایم
هزاران وای بر من
پیکرش سرد است نازنین مادر هم سرد است
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر ای معنی ایثار
تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت
با غم دل آشنایی
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر ای جان و روانم
ای که سرشارترین مهر خدایی
مهر سرشارِ تو رابا چه همانند کنم من که ندانم
آن که بیش از همه ی دریافت تو خوبی
خدا بود
چون به تو داد بسی ویژگی ویژه خودرا
چون خدا مهر فراوان به تو داده
مهر در یک دلِ چون چشمه جوشان به تو داده
هیچ چیزی به جهان نیست چو تو مادر خوبم
چون خدا زایش فرزند تو را داد
آفریداری و پروردن و شیدایی بی چند تو را داد
بهترین غنچه لبخند تو را داد
چون خدا ویژگی ویژه خود رابه تو داده ست
کجا این من کم مایه توانم سخنی از تو بگویم؟
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
گر از تور دارد ز مادر نژاد
هم از تخم شاهی نپیچد ز داد
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
دستت را هیزم و طناب بریده و زخمی کرده است
قدت را نشاء و خرمن کوبی خم نموده است
حتی یک لحظه در دنیا نیاسودی
عمرت در گشتن و دویدن در جنگل و صحرا تمام شده است
لالالالا، به قربان تن خسته ات
فدای بوی پیراهن مادرم بشوم
به فدایت که مرا در گهواره تاب می دادی
به فدایت که شب ها برایم نمی خوابیدی
برایم تا صبح لالایی می خواندی
به فدایت که برایم آرزوها داشتی
لالا، به فدایت که دلم پر از حسرت و آرزوست
بدون تو دنیا برایم زندان است
به فدایت که کوله باری از هیزم بر پشتت نهادی
به فدایت که دستانت پینه بسته است
یا مشغول نشاء و یا به دنبال دام ها روانه بودی
لالا، چشمم پر از اشک است، به فدایت
تو خوشی دنیای من بودی
خورشید، حتی گوشه دل تو نمی شود
بهار، نیز بنفشه دستانت نخواهد شد
اگر تمام خوشی های دنیا برای من باشد
هرگز ارزش خوابیدن در آغوش گرم مادر را نخواهد داشت
لالا، به فدای غمخوار خودم
به فدایش که اکنون تنش بیمار و رنجور است.
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
ای سنایی وارهان خود را که نازیبا بود
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
هر بار گریه میکنم
و انگار
جملهای را گم کردهام
دلتنگیها هیچ وقت راه دوری نمیروند
مثل شانههای مادر
که هر بار گریه کردم
لرزید…
هر بار گریه کردم
که قرار بود
چیزی نگویم
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
شیشه عطرم شکسته بود
حیاط پر از بوی خدا شده بود
ستارهام – درشت و درخشان-
روبه رویم پشت به دیوار،
سر بر گریبان برده بود
و من در آغوش ماه
برای همیشه به خواب رفته بودم
با گونه خیس و کبود سیزده سالگیام
که جای آخرین بوسه مادرم بود
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر منشین چشم به ره برگذر امشب
بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مکن فکر پسر را
بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
ای دل نگران که چشمهایت بر در شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا! مادر!
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر فرشتهایست که من فکر میکنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرندهایست که با بالهای خیس
بر شاخه شکسته رویا نشسته است
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق
مادر ای غمخوار بیهمتای من
اولین و آخرین معنای عشق
زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق
مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی
تکیهگاه خستگیهایم توئی
مادر ای تنهاترین ماوای عشق
یاد تو آرام میسازد مرا
از تو آهنگی گرفته نای عشق
صوت لالائی تو اعجاز کرد
مادر ای پیغمبر زیبای عشق
ماه من پشت و پناه من توئی
جان من ای گوهر یکتای عشق
دوستت دارم تو را دیوانهوار
از تو احیاء شد چنین دنیای عشق
ای انیس لحظههای بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق
تشنه آغوش گرم تو منم
من که مجنونم توئی لیلای عشق
━━━┉┅┪□┢┅┉━━━
به ابیاتم نمیگنجید، وصف تو فقط گفتم
فدای یک نخ چادر نمازت حضرت مادر