«نروژ» دستاویزی برای نجات «زخمکاری»!
قسمت چهارم از فصل چهارم سریال زخم کاری جمعه گذشته پخش شد و با پخش همین قسمت متوجه شدیم که محمد حسین مهدویان علاوه بر کارگردانی سریال زخم کاری، قصد دارد به صورت موازی تاریخ و تمدن و فرهنگ کشور دوست و همسایه! نروژ را هم برای مردم به تصویر بکشد! داستان قسمت چهارم شروع شد، با ضرباهنگ و روالی که از زخم کاریهای قبلی سراغ داشتیم، خاله زنک بازیهای سمیرا و پانی و بازی یخِ الناز ملک؛ قرار شد که در این قسمت همگی دست در دست هم برای انعقاد قراردادی به نروژ سفر کنند. تا اینجای کار قرار نیست نقد منفی یا ایرادی به کارِ مهدویان بگیریم، چون اساساً از پایان فصل اول و شروع دوم تا به اینجای کار، سریال مهدویان چیزی برای ارائه نداشت، به جز بازی خوب جواد عزتی که همین موضوع هم باعث میشود عدهای همچنان طرفدار این سریال باشند و آن را به تماشا بنشینند. سمیرا، سیما، حمید فرنهاد، هادی و وکیل شرکت برای عقد قرارداد به نروژ میروند، فارغ از خرج سنگینی که این سفر روی دست تهیه کننده و فیلیمو گذاشته، فلسفه به جان خریدن این همه سختی برای فیلمبرداری در نروژ را نمیتوان درک کرد تا اینکه سکانسهای بعدی را با دقت بیشتری دیدم و پی بردم که ظاهراً مهدویان از سریال خودش نیز خسته شده و قصد دارد که در کنار سریال زخم کاری به مستندسازی نیز روی بیاورد و تصاویر مستند را با قسمتهایی از زخم کاری ترکیب و به خورد مردم بدهد. اگر اغراق نکرده باشم بیشتر از نصف زمان فیلمبرداری در نروژ به موزه و تصاویر مجسمه و تابلوهای نقاشی اختصاص داده شده بود به نحوی که اگر علاقهمندان به هنرهای مجسمه سازی و نقاشی پای این قسمت از سریال مینشستند به صورت کامل از آن حظِ بصری میبردند. تصاویر کلوزآپ با دقت فراوان از تمامی مجسمهها و نقاشیها به نحوی که هیچ تأثیری در روند سریال نداشت همه دست در دست هم داده بود که برخی از مخاطبان حتی تصمیم بگیرند تصاویر را دقایقی جلو بزنند تا با رد شدن از مستندِ فرهنگ و هنر نروژ به اصل سریال زخم کاری برسند. این حجم از اصرار برای نشان دادن تصاویر بسته از آثار هنری، آن هم در سریالی اینچنینی غیر قابل درک و همچنین غیرقابل قبول است و البته غیر حرفهای است. از آنجایی که در صنعت سریال سازی کشورمان چند سالی است که قواعد ژانر به هیچ وجه رعایت نمیشود، مهدویان را به این امر واداشته که به هر نحوی که خودش صلاح میداند تصاویر مستند گونه را در سریال معمایی خود جا بدهد و از مخاطب درخواست کند که نیمی از یک قسمت را به تماشای آنها بنشیند. البته باید درباره این موضوع تا حدودی به مهدویان حق بدهیم. مهدویان خودخواسته رزومه خود را با ساخت فصلهای متعدد این سریال زیر سوال برد. سریال زخم کاری در انتهای فصل اول به یکی از پرمخاطبترین سریالهای ایرانی تبدیل شده بود و مخاطبان همگی کلیت سریال و پایان بندی آن را تحسین کردند ولی مهدویان با افتادن در تله تجاری سازی، زخم کاری را به مسیری سوق داد که الان برای کش دادن قسمتهایش به کشوری اروپایی سفر کند و علاوه بر گشت و گذار و سفر در کنار کارهای روزمره چند سکانس هم از موزه اسلو فیلمبرداری کند و تصاویری از سط شهر پخش کند و همان را در یک قسمت از سریال به کار گیرد! اصولاً سری سازی در این چند سال اخیر در سینمای ایران باب شده و هر تهیه کنندهای که احساس می کند سریالش در فصل اول بازدید خوبی داشته و مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است، با طمع بازدید بیشتر سراغ فصلهای بعدی میرود و اکثراً خاطرات خوش مخاطب را به طرز عجیبی خراب میکنند. نمونه بارز این سری سازی سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی بود، سریالی که شروع بسیار خوبی داشت و فصل اول آن به نوعی شاهکاری در سریال سازی به حساب میآمد ولی در فصلهای بعدی به دلیل گیر کردن در تله تجاری سازی، شهرزاد را از آن مسیر موفقیت خارج کرد و به یک سریال عادی و دم دستی تبدیل کرد. بلایی که الان در حال حاضر مهدویان و زخم کاری به آن دچار شدهاند و او برای فرار از این یکنواختی سعی میکند به هر حربهای دست بزند، حتی سفر اروپایی و نروژ گردی! فارغ از ایرادی که به این سریال در قسمت چهارم فصل چهارم وارد است و قطعاً یقین دارم که مخاطبان نیز نسبت به این قضیه اعتراضاتی را به گوش سازنده میرسانند، شاهد بودیم که اخوان یا همان وکیل خانوادگی با بازی عباس جمشیدی فر به اذن محمد حسین مهدویان بعد از دو فصل غیبت و زندگی در عالم مردگان، زنده شده و تمام این مدت در خدمت مالک مالکی بوده و به دلیل برخی موارد مهدویان از افشای آن جلوگیری کرده است! قطعاً کسانی که به سریال علاقه دارند، بازی تاج و تخت را مشاهده کردهاند، سریالی که در سالهای پخش رکورد تماشای سریال را جابجا کرد و برای مدتها در صدر جدول پربینندهترین سریالهای تلویزیونی قرار گرفت. در این سریال به طرز عجیبی شخصیتهای اصلی و آن مواردی که هیچگاه مخاطب فکرش را هم نمی کرد،از سریال حذف میشد و در فیلمنامه مرگ آن رقم میخورد، مرگهایی که به شدت غافلگیر کننده و در عین حال جذاب بودند، حال ظاهراً محمدحسین مهدویان اصل فیلمنامه زخم کاری را بر اساس بازی تاج و تخت تنظیم کرده البته به صورت برعکس، در سریال تاج و تخت کاراکترها میمردند ولی در زخم کاری کاراکترها پس از مردن، زنده میشوند آن هم بدون توجیه خاصی؛ جواد عزتی از گور برخاست و تابوت برایش گلستان شد، عباس جمشیدیفر هم از هتلی که در آن به قتل رسیده بود سالم و سرحال به پشت میز وکالتش برگشت! گاهی اوقات به قول قدیمیها، جلوی ضرر را هرکجا که بگیری منفعت است،اما مهدویان ز این ضرب المثل تبعیت نکرد و زخم کاری به درد سقوط دچار شد تا از چشم مردم افتاد. شاید اگر سریال با همان فصل درخشان اول به پایان میرسید، تا سالها نام زخم کاری به نیکی در محافل یاد میشد ولی الان هرکسی سریال زخم کاری را با موزه مجسمه و نقاشی اسلو به خاطر میسپرد. علی کلانتری