کاریکلماتور : خواب «دریا» می بینم، از وقتی چشمم آب آورده است!
کاریکلماتور های ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) : صدای پای دزد را، سکوت برملا می کند! آسان «صاف»، بدون «دست انداز» است! فاصلهٔ بین تولّد و مرگ، لحظه ایست که کِش آمده است! موسیقی، زبان مشترک «گلهای رنگارنگ» است! خواب...
کاریکلماتور های ابوالقاسم صلح جو (پیرسوک) :
- صدای پای دزد را، سکوت برملا می کند!
- آسان «صاف»، بدون «دست انداز» است!
- فاصلهٔ بین تولّد و مرگ، لحظه ایست که کِش آمده است!
- موسیقی، زبان مشترک «گلهای رنگارنگ» است!
- خواب «دریا» می بینم، از وقتی چشمم آب آورده است!
- از ترس تبر، درخت پشتِ خودش پنهان شد!
- باد کویری در پِیِ یافتن آب، شن ها را جابجا می کند!
- خورشید، خمیازه ای به درازای شب می کشد!
- بی «هوا» پرید، در خلاء فرود آمد!
- تا نگاهش را از من گرفت، به چشمش تحویل داد!
- می دَوَم، تا ازخودم عقب نیُفتم!
- با تو زندگی می کنم، در خودم!
- برای آنکه داغش را نبینم، چشمانم را بستم!
- آبیار، واژهٔ آب را برای کویر تدریس می کرد!
- با «پِیک» آمد، ماست و خیار!
- دردم را بسویش پرتاب کردم، تا شاید به دردش بخورد!
- «سیر» شد، تا بازی «خورد»!
- شهرِ بازی دلش، تاب نداشت!
- زبان خارجی ام به اتّهام جاسوسی، دیپورت شد!
- مغزش را شخم زدم، تا برایش فکر بکارم!
- مالیّات تن فروشی گرفتند، وقتِ فروش کلیه اش!
- بدون دخالت دست، زبان می ریخت!
- دختر بد «پیله»ای بود، «پروانه»ام نشد!
- سرِ خانهٔ اوّل که برگشتم، مجتمع ساخته بودند!
- پایش را خوردم، که نتوانست برود!
- نوار «پیروزی» را، «استقلال» پاره کرد!
- کشاورز در خشکسالی، خیط می کارد!
- بازی «خورده» بود، سیر بود!
- سکوتِ موریانه، فریاد فروپاشی است!
- توی نَخم رفته بود، دو سرش را گره زدم!
- وقتی کیف ام را «زدند»، جیبم گریه می کرد!
- وقتی با «رویا» می خوابم، خواب «شیرین» می بینم!
- «بی هوا» آمد، خفه شد!
- تا به یادت می افتم، دست و پای خیالم می شکند!
- به اتّهام استفادهٔ ابزاری از آچار، دستگیر شد!
- برای رفتن جگرش، آش پشت پا پخت!
- با اختیار «تام»، دنبال «جری» می کرد!
- برای آفتاب گرفتن، دستکش می پوشم!
- «بغل»اش دوای دردم است، وقتی زیر «بغل»اش می زنم!
- «شیرین» بود، با فرهاد زهرِ هلاهل شد!
- آنقدر «خاکی» بود، که درخودش زراعت می کرد!
- تا شکست عشقی «خورد»، جدایی «بالا آورد»!
- جهل مرکّب، بد خط کرده مرا!
- با عطسه، ری اِستارت می شوم!
- چون ساز خودم را می زدم، از ارکستر اخراج شدم!
امیدواریم از خواندن کاریکلماتورهای آقای صلح جو لذت برده باشید. پس اشتراک گذاری یادتون نره و در بخش نظرات زیر همین مطلب بنویسید کاریکلماتور شماره چند برای شما دلچسب تر بود.