خلاصه کتاب عقل و احساس
معرفی کتاب عقل و احساس: خلاصه کتاب «عقل و احساس» (Sense and Sensibility) ماحصل اولین رمان منتشر شده از «جین آستن» (Jane Austen)، نویسنده برجسته انگلیسی است که در سال ۱۸۱۱ با نام مستعار «یک بانو» (By a Lady)...
معرفی کتاب عقل و احساس:
خلاصه کتاب «عقل و احساس» (Sense and Sensibility) ماحصل اولین رمان منتشر شده از «جین آستن» (Jane Austen)، نویسنده برجسته انگلیسی است که در سال ۱۸۱۱ با نام مستعار «یک بانو» (By a Lady) منتشر شد. این رمان که در ابتدا با عنوان «الینور و ماریان» نوشته شده بود، داستان دو خواهر با شخصیتهای متضاد را روایت میکند که پس از مرگ پدرشان، مجبور میشوند با تغییرات بزرگی در زندگی خود کنار بیایند.
این رمان کلاسیک که در عصر رجنسی نوشته شده، تقابل میان عقل و احساس را از طریق شخصیتهای الینور و ماریان دشوود به تصویر میکشد. الینور، خواهر بزرگتر، نماد خردورزی و خویشتنداری است، در حالی که ماریان جوان با احساسات پرشور و رمانتیک خود شناخته میشود. آستن با ظرافت و طنز خاص خود، مسائل اجتماعی عصر خود مانند ازدواج، موقعیت زنان و تاثیر پول بر روابط انسانی را مورد بررسی قرار میدهد.
بخشی از کتاب عقل و احساس:
«خانواده دشوود مدتها در ساسکس اقامت داشتند. املاک آنها وسیع بود و در نورلند پارک قرار داشت که در مرکز محل سکونتشان واقع شده بود. شیوه زندگی محترمانه، رفتار دوستانه با همسایگان و به طور کلی خوشنامی آنها در منطقه باعث شده بود که همه ساکنان آن حوالی به آنها احترام بگذارند. مالک پیشین این ملک که مجرد و سالخورده بود، سالهای متمادی با خواهرش در آنجا زندگی میکرد و او چنان میزبان خوبی برای خانواده دشوود بود که آنها همیشه برای دیدنش میآمدند و او نیز به حضورشان افتخار میکرد. اما این دلبستگی تنها به خانواده دشوود محدود نمیشد؛ او چنان به پسر و نوههای برادرش علاقهمند شده بود که در وصیتنامهاش آنها را نیز لحاظ کرد، و این مسئله تا حد زیادی بر سعادت و آسایش دیگران تاثیر گذاشت.
الینور، دختر بزرگتر خانم دشوود، با وجود سن کمش، از چنان درک عمیق و قضاوت درستی برخوردار بود که نه تنها مشاور مادر محسوب میشد، بلکه اغلب موفق میشد جلوی تصمیمهای عجولانه او را بگیرد و مسیر درست را به او نشان دهد. او قلبی مهربان و عواطفی عمیق داشت و رفتارش همیشه مودبانه بود؛ اما آنچه او را از دیگران متمایز میکرد، تواناییاش در کنترل احساسات بود، مهارتی که مادرش هنوز نیاموخته بود و یکی از خواهرانش اصلاً قصد یادگیری آن را نداشت. ماریان، در تمام جنبههای مثبت شخصیتی، به اندازه خواهرش باهوش بود، اما برخلاف الینور، نمیتوانست احساساتش را مهار کند. در غم و شادی هیچ حد وسطی نمیشناخت. سخاوتمند، دوستداشتنی و جذاب بود؛ اما در مواقع پریشانی، هیچ کنترلی بر احساساتش نداشت.»
خلاصه کتاب «عقل و احساس» (Sense and Sensibility) ماحصل اولین رمان منتشر شده از «جین آستن» (Jane Austen)، نویسنده برجسته انگلیسی است که در سال ۱۸۱۱ با نام مستعار «یک بانو» (By a Lady) منتشر شد. این رمان که در ابتدا با عنوان «الینور و ماریان» نوشته شده بود، داستان دو خواهر با شخصیتهای متضاد را روایت میکند که پس از مرگ پدرشان، مجبور میشوند با تغییرات بزرگی در زندگی خود کنار بیایند.
این رمان کلاسیک که در عصر رجنسی نوشته شده، تقابل میان عقل و احساس را از طریق شخصیتهای الینور و ماریان دشوود به تصویر میکشد. الینور، خواهر بزرگتر، نماد خردورزی و خویشتنداری است، در حالی که ماریان جوان با احساسات پرشور و رمانتیک خود شناخته میشود. آستن با ظرافت و طنز خاص خود، مسائل اجتماعی عصر خود مانند ازدواج، موقعیت زنان و تاثیر پول بر روابط انسانی را مورد بررسی قرار میدهد.
بخشی از کتاب عقل و احساس:
«خانواده دشوود مدتها در ساسکس اقامت داشتند. املاک آنها وسیع بود و در نورلند پارک قرار داشت که در مرکز محل سکونتشان واقع شده بود. شیوه زندگی محترمانه، رفتار دوستانه با همسایگان و به طور کلی خوشنامی آنها در منطقه باعث شده بود که همه ساکنان آن حوالی به آنها احترام بگذارند. مالک پیشین این ملک که مجرد و سالخورده بود، سالهای متمادی با خواهرش در آنجا زندگی میکرد و او چنان میزبان خوبی برای خانواده دشوود بود که آنها همیشه برای دیدنش میآمدند و او نیز به حضورشان افتخار میکرد. اما این دلبستگی تنها به خانواده دشوود محدود نمیشد؛ او چنان به پسر و نوههای برادرش علاقهمند شده بود که در وصیتنامهاش آنها را نیز لحاظ کرد، و این مسئله تا حد زیادی بر سعادت و آسایش دیگران تاثیر گذاشت.
الینور، دختر بزرگتر خانم دشوود، با وجود سن کمش، از چنان درک عمیق و قضاوت درستی برخوردار بود که نه تنها مشاور مادر محسوب میشد، بلکه اغلب موفق میشد جلوی تصمیمهای عجولانه او را بگیرد و مسیر درست را به او نشان دهد. او قلبی مهربان و عواطفی عمیق داشت و رفتارش همیشه مودبانه بود؛ اما آنچه او را از دیگران متمایز میکرد، تواناییاش در کنترل احساسات بود، مهارتی که مادرش هنوز نیاموخته بود و یکی از خواهرانش اصلاً قصد یادگیری آن را نداشت. ماریان، در تمام جنبههای مثبت شخصیتی، به اندازه خواهرش باهوش بود، اما برخلاف الینور، نمیتوانست احساساتش را مهار کند. در غم و شادی هیچ حد وسطی نمیشناخت. سخاوتمند، دوستداشتنی و جذاب بود؛ اما در مواقع پریشانی، هیچ کنترلی بر احساساتش نداشت.»